۱۳۹۱ آبان ۸, دوشنبه

کمپين بازگشت به ميهن؛ راه‌کاری برای برون رفت اپوزیسیون از انسداد


۰۸ آبان ۱۳۹۱ امیرحسین موحدی

image
"بهار ایرانی" غیر ممکن نیست، این بهار با ما و از خود ما شروع خواهد شد بانفس جسور پرستوهای مهاجری که به آشیانه باز میگردند:.. هیچ بهاری در خزان پای در باغ نمی‌گذارد ؛ همانگونه که افغانستان و عراق -بواسطه دخالت خارجی‌- هیچگاه نتوانستند به سرنوشت زیبای بهار عربی‌ در تونس و مصر دست پیدا کنند.


چندی پیش مقاله‌ای خواندم از یک ایرانی مهاجر ساکن آمریکا تحت عنوان «جسارت ملی‌؛ فراخوانی برای اپوزسیون» که فراز اصلی‌ و شاه بیت آن یادآوری این مطلب برای مدعیان مبارزه با استبداد جمهوری اسلامی در خارج کشور بودکه بعد ازگذشت نزدیک به ۳۴ سال حاکمیت خون و جنون در ایران و آزمودن انواع شیوه‌های مرسوم مبارزاتی در خارج از ایران انسداد سیاسی و عدم کارایی‌ این مبارزات امری انکار ناپذیر بوده و از سوئی دیگر نیز ملت رنجکشیده ایران در داخل کشور روز بروز و بیش از پیش اعتماد خود را به خارج نشینان از دست می‌‌دهند؛ نگارنده این تحلیل واقع بینانه در نتیجه گیری خود و به عنوان راهکار و برون رفت از این بن بست می‌نویسد: برون رفت ازاين حالت مشروط به اقدامی متهورانه مي‌باشد که لايق ملت ايران باشدوالبته محتاج انسان‌هايي بزرگ واز خود گذشته. فقط درسايه اين جسارت ملی هست که هم اپوزسيون شخصيت اصلي خود را باز مي يابد هم ملت ايران اميد گمشده خود رادر افق می‌‌بینند.

به نظر نويسنده اين کار بزرگ و ملي، ايجاد کمپين بازگشت به ميهن مي‌باشد. چنین پیشنهادی از سوی هرکسی می‌تواند سوالات بسیاری به اذهان متبادر کند؛ صرف‌نظر از مکانیزم این اقدام؛ و اینکه آیا امکان آن وجود دارد یا نه؟ برخی‌ نیز از ایراد اتهام و توهم به پیشنهاد دهنده مضایقه نخواهند کرد که گویا این هم توطئه‌ای از سوی حکومت می‌باشد. و شاید در این‌مورد بخصوص به‌واسطه هراس حاکمیت از فراگیر شدن ایده بازگشت به میهن و تبدیل موضوع به معضلی برای رژیم  در عرصه تبلیغات جهانی‌؛ بازار اتهام و تخریب گرم‌تر از موارد دیگر باشد؛ چرا که رژیم در سال‌های گذشته بی‌‌میل نبود که با خروج فعالین سیاسی از کشور و گرفتار شدن‌شان در وادی غربت و دربه‌دری با یک تیر دو نشان بزند اول اینکه از عواقب حضور آنان در جامعه  با کمترین هزینه راحت شود؛ و دوم اینکه بدون نیاز به داغ و درفش مخالفین خود را با عذاب آوارگی و بی‌سروسامانی مجازات نماید. به قول معروف، نور یک شمع در ظلمات و تاریکی، گرامی‌ و با ارزش است و وقتی‌ مبارز و اندیشمندی جامعه ظلمت زده خود را ترک می‌کند حتی اگر خورشید تابانی باشد به اندازه یک شمع در داخل برای استبداد خطرناک نخواهد بود.

از سوئی دیگر تبدیل این پیشنهاد ساده به کمپینی خبرساز در دنیای آزاد و ثبت نام عمومی در کاروان مزبور صرف‌نظر از عملی‌ شدن یا نشدن آن می‌تواند افکار عمومی دنیا را به مبارزات آزادی‌خواهانه ملت ایران معطوف کند، نگاهی‌ به موارد مشابه در عصر حاضر نشان می‌دهد که چنین اقداماتی به‌سرعت و بشدت مورد استقبال رسانه‌ها قرار گرفته است؛ به‌عنوان مثال حرکت کاروان حقوق بشری به سوی اسرائیل در سال۲۰۱۰ که به نام کاروان آزادی عملی‌ شد هزینه بسیار بزرگی به اسرائیلی‌ها تحمیل کرد. حتیحمله اسرائیل به کاروان آزادی نه تنها از تاثیر شگرف این اقدام نکاست بلکه نفوذ آنرا در افکار عمومی عمیقتر و جاودان کرد.

نگاهی‌ ساده به آشفته بازاری بنام «اپوزیسیون» ایرانی در خارج از کشور نشانگر این واقعیت است که افراد و گروه‌های فعال مخالف جمهوری اسلامی صرفنظر از هدف مقدسی که اغلب آنان در برکناری استبداد دینی ایران دارند؛ هنوز نتوانسته‌اند از دام خود محوری و انحصار طلبی رها شوند و با این شرایط هرگز نخواهند توانست برای یک‌روز هم که شده همدیگر را تحمل کنند؛ انواع منشورها ،کنگره‌ها؛ همایش و نشست‌ها که به‌سرعت و پیاپی در شهرهای مختلف جهان برگزار می‌شود؛ شوربختانه پیامی جز این ندارند که «مردم ایران متحد شوید! البته با من». و بدین‌گونه است که ایرانیان درون میهن ۳۳سال است که آدرس اپوزسیون را از هم می‌‌پرسند. و این رشته سر دراز دارد. تعریف اپوزسیون و احراز هویت حقیقی‌ آن؛ ضروری‌ترین و نخستین گامی است که بایستی‌ مورد اقبال و توجه مخالفین جمهوری اسلامی قرار گیرد چرا که تا به اکنون بجای مشارکت و حضور در یک «ظرف» خود جوش؛ همه مدعیان دست به دعوت دیگران به شوراها و گروهایی کرده‌اند که کسانی‌ به عنوان دعوت کننده و گروهی به عنوان مدعو و بعبارت دقیق«سیاهی لشکر» در آنها شرکت کرده‌اند. و این همان نقطه کوری می‌باشد که موجب شکست زودرس آنها شده است.

آغاز یک اقدام که ما در اینجا از آن بنام «جسارت ملی‌» یاد می‌کنیم می‌‌تواند اپوزیسیون ایرانی را برای احراز هویت و تعریف متشکل کند. «ظرف» مورد پیشنهاد، نه یک منشور و اساسنامه و نه یک مجمع از پیش تعیین شده بلکه یک اقدام عملی‌ می‌باشد که از یک‌سو بتواند اعتماد از دست رفته داخلی‌ را اعاده کند و از سوئی دیگر شناسنامه آن به نام هیچ فرد و گروه مهر نخورده باشد. در واقع اعلام آمادگی برای بازگشت به میهن و پذیرفتن مخاطرات جدی آن همان چیزی است که این «ظرف» مورد اعتماد عمومی را بوجود می‌‌آورد. ملت ایران امروز ارزش و اعتبار مردان و زنانی که در نخستین گام بر هستی‌ خود پا می‌گذارند را به‌خوبی در می‌یابند و حساب آنان را از قدرت طلبان و جاه‌پرستانی که ۳۳ سال است با گرفتن  ژست مبارزه شومن تلوزیون‌های لوس آنجلس هستند جدا می‌سازد. بازگشت هم‌زمان کثیری از مبارزین به میهن با وجود خطر [...] بهار موعود ایرانی را محقق سازد، بهاری که فقط با ما و از ما و عبور از من و. منیت‌ها شروع می‌شود.

 کسانیکه علی‌ رغم شعارهای ظاهری و مخالفت زرگری با حمله خارجی‌ در عمق ذات خود در آرزوی این حمله بوده و از شنیدن صدای طبل جنگ در پوست خود نمی‌گنجند؛ باتوسل به اين حقیقت که رژیم جمهوری اسلامی مقصر و مسبب هر فاجعه‌ای می‌باشد که در کمین ایران است؛ به عمد از کنار وسعت فاجعه می‌‌گذرند ودرخوشبینانه‌ترین شرایط داد بر می‌‌آورند که «ای ملت دردمند و گرفتار مصیبت! راه‌کار در شما نزد ماست و اگر می‌خواهید که از این شرایط آچمز رها شوید بیایید با ما! متحد شوید تا بتوانید با تعیین آلتر ناتیو نظام دنیا را متقاعد کنیم از حمله به ایران اجتناب  و کمک کنند  که ما با کسب قدرت منافع آنها را هم تامین کنیم!» این تمام اندیشه جماعتی عوام فریب است که هنوز از خرد ملی‌ هموطنان خود درسی‌ نیاموخته و گویا نمی‌دانند تاریخ یک علم است و تکرار یک تراژدی تاریخی برای بار دوم یک کمدی بیش نخواهد بود و مثال چلپی و حکایت آن در عراق نسخه مضحکی است که برای ملت بزرگی‌ مانند ایران قابل تکرار نیست. اذهان معلولی که در این اندیشه به‌سرمي برند عرض خود می‌برند و زحمت ما می‌دارند؛ 

باحمله خارجي و ویرانی بنیان‌های مدنی و فرهنگی‌ ایران استبداد حاکم می‌‌تواند راحت تر از گذشته به استیلای خود ادامه دهد؛ هرچند اکثر اهالی آنچه که اپوزیسیون ایرانی خوانده می‌شود در مناسبت‌های مختلف، مخالفت خود را با هر گونه حمله خارجی اعلام کرده‌اند، و راه حل برکناری نظام فعلی‌ را در داخل ایران و بدون دخالت خارجی‌ جستجو کرده‌اند ولی‌ بدون اغراق باید پذیرفت که بسیاری از این اهالی بر خلاف مواضع ظاهری خود از اینکه یک حرکت نظامی معادلات حاضر را بهم بریزد چندان ناراضی‌ نیستند به گمان اینان رستمی پیدا نخواهد شد امید / کاشکی‌ اسکندری پیدا شود؛ این گروه که دچار نوعی پارانویای سیاسی هستند از درک این امر بدیهی‌ غافل یا عاجز هستند که هیچ بهاری در خزان پای در باغ نمی‌گذارد؛ همان‌گونه که افغانستان و عراق -به‌واسطه دخالت خارجی‌-  هیچ‌گاه نتوانستند به سرنوشت زیبای بهار عربی‌ در تونس و مصر دست پیدا کنند.




-------------------------

۱۳۹۱ مهر ۲۹, شنبه

«جسارت ملی‌» فراخوانی برای اپوزیسون


دعوت به بازگشت به میهن و استمرار مبارزه در همان فضایی که میلیونها هموطن در آن نفس می کشند هر چند در نگاه اول ناممکن به نظر می‌رسد اما ارزش آنرا دارد که در یک چالش تاریخی‌ ،تمامیت رژیم استبدادی را به مبارزه‌ای جدی در فضایی واقعی‌ طلبید

بدون شک چنین تلنگری خیلی خوشایند و دلپذیر برای بسياري ازنیروهای سیاسی و اپوزیسون نخواهد بود . در طی این چند دهه بواسطه تضادها،رقابتها و چالش هایی که درميان  طیف های مختلف اپوزیسون وجود دارد ، حرکت هاوجنبشهاي سياسي و امراتحاد بين  نيروها دچار مانع جدي شده است.
نویسنده بر این باور است که با وجود خروارها نیروی مخالف جمهوری اسلامی تحت عنوان های متفاوت و مدعی اپوزیسون، ما هرگز شاهد یک نیروی متشکل و منسجم قدرتمندی که شاخصه آلترناتیو باشد را دارا نبوده ایم چنانچه پس از سه دهه و اندی هنوز نیروهای اپوزیسون در حال متهم کردن و تخریب همدیگربوده و نیروی خود را به هدر میدهند و یا اینکه درصدد جمع آوری امضا های فله ای و تایید وتکذيب بیانیه های خودو یکدیگر هستند . گروهی در تلاش اند گروهی دیگر را تخریب و ترور سیاسی کنند تا گروه خود را مبری و منزه جلوه داده وخود با تاسیس و ایجاد گنگره هاوشوراهاي  مجازی در این مسیر راه را به خطا ميروند. چنين تفکر سطحی ، نابخردانه و غیر دموکراتیک  همانا ریشه در فرهنگ استبداد زده دارد که امروزه در ميان اپوزیسون خارج، بيش از هرجا وهرزمان بچشم مي آيد.
جای بسی شگفت است که عقب افتادگی فرهنگی و سیاسی ما نیز نتیجه برداشت غلط اندیشمندان و روشنفکران ما بوده است . عملکرد اپوزیسیون غيرپویا و وغير بالنده درخارج کشورو عدم هماهنگی نیروهای سیاسی داخلی و خارجی وعدم پذیرش مسئولیت جمعی و ملی در این مسیر  باعث انجماد و انسداد سياسي کنوني گشته است. بدون شک  تشکیل و تاسیس یک گروه زبده سیاسی  متشکل از نمایندگان جناح های متفاوت با در دستور کار قراردادن بررسی چرايي عدم کارآیی و موفقیت اپوزیسون وترسيم نقشه راه ميتواند گره گشا باشد.
 در اين مجال ومقال کوتاه به بررسي يکي ازراههاي برون رفت از وضع آشفته کنوني ميپردازيم.
بررسی نظام های سیاسی دنیا و علل پیروزی جنبشها ي مردمي در آنها نشان ميدهد که اين جنبشها بدليل داشتن ريشه در درون و بطن اجتماع وداشتن رهبراني  همرنگ و هماهنگ ودر درون همان جامعه بوده است .
سه دهه و اندی است که شاهد حرکتهای ناموزون و نامتجانس وناموفق از سوی اپوزیسون خارج کشور بوده ایم بدون آنکه به دليل اصلي ناکار آمدي آنها يعني دوري فيزيکي ومعنوي آنها از ايران و عدم داشتن پايگاه اجتماعي آنان بپردازيم .
بهمين دليل است که نیروهای مخالفی که در خارج کشورادعای اپوزیسون و آلترناتیو بودن را دارندعلي رغم اينکه از  امکانات مالی و رسانه ای عظيمي برخوردار بودند و  از امکانات سياسي یک کشور آزاد بهره مند،هرگز نتوانسته اند هیچ حرکت و طرحی مناسب و کارآمد را نشان دهند .
باتوجه به اينکه باقی ماندن در اين بن بست و استمرار  چنین انسداد و انجماد سياسي، نتایج اسفناک و مهلکي هم براي اپوزسيون وهم براي کشور ايران در پی  دارد،  برون رفت  از اين حالت مشروط به   اقدامی متهورانه مي باشد که لايق ملت ايران باشدو البته  محتاج انسانهايي بزرگ واز خود گذشته . فقط درسايه اين جسارت ملی هست که هم اپوزسيون شخصيت اصلي خود را باز مي يابد هم ملت ايران اميد گمشده خود را
.به نظر نويسنده اين کار بزرگ وملي،ايجاد کمپين بازگشت به ميهن ميباشد.  
کدامین گروه يا چهره سرشناس سیاسی به خاطر ایران واعاده حيثيت اپوزسيون  به ميهن برخواهد گشت؟اين سوالي است که اکنون زمان طرح آن است نه اینکه چه کسی‌ حاضر است منشور ما را امضا نماید؟!کدامین چهره سرشناس ایرانی به خاطر ایران واعاده آبروي روح مبارزه  حاظر به چنین ریسکی ميباشد؟! جواب در لابلای این نا هنجاری سیاسی معین و مشخص است. 
آیافلان  آلتر ناتيو ساز خود آلتر ناتيو دان ويا فلان به اصطلاح سرمايه ملي حاضرخواهند شد که با ایجاد کمپین ملی برای بازگشت به ایران پیش قدم شوند و ازمزاياي پر زرق و برق زندگی در غرب بخاطر تداوم مبارزه و ایجاد یک جبهه متحد چشم پوشي کنند ؟ کمپيني که پس از شکل گيري ، تحت نظارت و سرپرستی سازمان های بین المللی و حقوق بشری ورسانه هاي بين المللي به مرحله اجرا در آید . بدون شک اقدام به چنین حرکت جسورانه ای لازمه اش فداکاری و هماهنگی ملی ميباشد علاوه بر  ايجاداتحاد عملي بين نیروهای مخالف داخل و خارج کشور  نظام جمهوری اسلامی رانيزدرقبال رفتارش با بازگشتگان  ،رودر روي افکار عمومی هم در داخل کشور و هم در سطح جهانی قرار خواهددادو پوشش خبرگزاری های داخلی و خارجی به همراه فعاليتهاي فعالين حقوق بشر ميتواند ضريب موفقيت  این پروژه و طرح را افزايش دهد.
تاسیس و ایجاد کمپینی که از چهرهای برجسته داوطلب سیاسی بخواهد برای بیرون رفت از  انجماد سياسي بين نيروها  و نيز برای جلوگیری از ویرانی و جنگ محتمل و تجزیه ایران به این تشکل ملی به پیوندید و منافع فردی خود را فدای میهن  کند نياز امروز ما هست نه اينکه امضايي مجازي در فضايي مجازي زده شودما به شجاعت و جسارت  حقیقی‌ ملی‌ نیاز داریم نه به شورا‌ها و کنگره‌های مجازی ملی‌.

۱۳۹۱ مهر ۱۴, جمعه

استیضاح احمدی نژاد در دستور کار نظام

احتمال می رود که در روزهای آتی بحث استیضاح ریاست جمهوری به علت عدم کفایت احمدی نژاد مطرح شود چنانچه این محتمل انجام شود رهبری و رفسنجانی به اهداف خود خواهند رسید . هر دو در این مسیر سود و نفع خواهند برد نخست آنکه احمدی نژاد از صحنه سیاسی حذف می شودوظاهرا نه به خواست رهبری، چه اگر چنین می شد خود رهبری مخدوش می شد و منزلت احمدی نژاد در بین عوام بیشتر .وديگر اينکه رفسنجاني بر اساس طرح مشترک خود با خامنه اي براي خارج کردن نظام از بن بست داخلي وخارجي رسما وارد گود ميشود

برگزاری اجلاس کشورهای غیر متعهد در تهران و عدم بازدهی کافی و هم چنین نا امید شدن از مرسی و دهن کجی وی به خامنه ای تلنگری شد برای خامنه ای تا بلکه بار ديگربتواند با کمک نیروهای داخلی و کهن خود اعتبار و حیثیت کمرنگ شده خود را بازیافته و احیا کند.
در اين مسير نگاهي داريم برسير حوادث مهمی که رخداده است .
۱- بستن سفارت ایران توسط دولت کانادا
۲- افزایش تحریم ها و مسدود شدن راههای دور زدن تحريمهاتوسط جمهوری اسلامی .
۳- افزاش وسیر صعودی بی رویه ارز و بی اعتباری ریال
۴- تاکید مکرر جموری اسلامی مبنی بر حمایت از سوریه و اظهاراتی دال بر تاييددخالت نیروهای ایران در سوریه و لبنان
۴- کمک های ميلیونی به سوریه و نادیده گرفتن رنجهاي مردم ايران بطور مثال مصیبت زدگان زلزله آذربایجان
۵-ابقاء سعید مرتضوی در پست جديد خويش
۶- زمزمه هایی از سوی کارگزاران و حامیان هاشمی رفسنجانی مبني برتمايل آنها به بازگشت وحضور در صحنه سياسي کشور
۷-سفر احمدی نژاد بهمراه تعداد زيادي از بستگانش به نیورک
۸-هزینه هنگفت سفر احمدی نژاد وهيات همراه وي طي اقامت در نيويورک
۹-توهین احمدی نژاد به مجلس و عقب نشینی احمدی نژاد و اظهار تمايل وي براي ايجادرابطه باآمریکا
۱۰-دستگيری فرزندان هاشمی
-۱۱تعین خط قرمز و تهدید نتانیهو در سازمان ملل
۱۲-دستگیری جوانفکر
۱۳-مصاحبه مطیو عاتی احمدی نژاد و اعتراف به کارشکنی نیروهاو مافیای ارز
۱۴هشدار ولایتی به احمدی نژاد در مورد رابطه با آمریکا
۱۵ تحصن و راهپیمایی های کسبه و تجار تهران و تعطیلی بازار
۱۶- حمله کیهان به احمدی نژاد و اظهارات منصور ارضی مبنی بر معصوم بودن رهبری و مستثنی کردن او از موقعیت فعلی
۱۷-محتوا و مضمون شعارها بر ضد احمدی نژاد
۱۸-عقب نشینی جمهوری اسلامی در مورد سوریه
۱۹-نطق اخیر هاشمی رفسنجاني و خاتمی برای شکل گیری آشتی ملی
۲۰-حمله به دهکده مرزی ترکیه توسط سوریه و مقابله به مثل ترکیه


حوادث فوق کمتر از یکماه در داخل وخارج ایران ودر رابطه مستقيم با ايران به وقوع پیوسته وبرخی از آنها تحت الشعاع دیگری قرار گرفته است .
نگارنده بر این باور است که رهبری با چرخشی موزون در صدد ترمیم اعتبار مخدوش شده خود ميباشد .
همگان مي دانند که احمدی نژادمورد تایید رهبر بود بطوری که حیثیت سیاسی و شخصی هاشمی رفسنجانی در این کشمکش لکه دار و احمدی نژاد یکه تاز میدان شد و قدرت سياسي خود را در مرحله دوم رياست جمهوري به تثبيت رسانيده وتا حد عصیان وتمرداز رهبری به پیش برد.
دسترسی وی به اسرار اطلاعاتی و فساد مالی فرزندان رهبر و نور چشمی های خامنه ای باعث شد تا قدرت مانور وی در اينراه افزون شود .
عرصه بر خامنه اي تاحد تنزل اعتباروي تنگ شده بود ووي رابر آن وا مي داشت تا اعتبار ضایع شده خويش راباز يابد بطوريکه تعریف و تمجید هایی را که به این جوجه اردک زشت نثار کرده بود مخدوش نشود چرا که خدشه دار شدن نظرات قبلي وي در باره احمدي نژاد،خدشه دار شدن اعتبار خود وي تلقي مي شد.
از طرفی نه مجلس حریف احمدی نژاد بود و نه بیت رهبری و زیاده روی های احمدی نژاد نیز آقا را به رعشه انداخته بود لذاوی چاره ای ندیدجز اينکه بارديگر دست به دامان سياستمدار پیرو مکار ديرين نظام اسلامي يعني رفسنجاني شود . در این راه می بایستی نام رفسنجاني به شکلي دوباره بر سر زبانها مي افتاد وبهترين راه دستگيري فرزندان وي بود تا جامعه دیدی قهرمان گونه به خاندان وي يابد وحتي وجهه وي را تا حد مخالف خامنه اي ودستگاه سياسي وي بالا ببرد،اين طرحي بود که خامنه اي وهاشمي باهم طراحي وبه مورد اجرا مي گذاشتند .
مهدی هاشمی چند سالی بود که گم و گور شده بودکه با نشان دادن چراغ سبز از سوی پدر راهی ایران میشود. وداع پدر با پسر حاکی از نمایشی قهرمانانه توام با مظلوميت تصنعي بود که هاشمي بتواند در دل عامه مردم رسوخ نمايد.

مهدی روانه زندان شد و توپ وارد ميدان احمدي نژاد گرديد.
خامنه ای درصدد راهی بود تا جلوی زیاده روی های ریس جمهور خود منصوب کرده خود را باکمترین هزینه مسدود کند. گرچه تحریم های بین المللی اقتصاد بیمار ایران را مفلوک کرد ولی نقش مافیای
رهبری و سیاستهای پشت پرده رفسنجانی در بی ثباتی بازار مشهود است از طرفی رفسنجانی با این مانور رسم وفاداري و تکریم و اخلاص به رهبری را بجاي مي آورد واز سوی دگر انتقام خود را از این جوجه اردک زشت خواهد گرفت لذا طرح افزایش نرخ ارز را سرلوحه شروع کار خود قرار داده است. خامنه ای و رفسنجانی به خوبی واقف اند که بازاری ها در پی سود و منافع خود هستند و در این عرصه با تحریک این قشر ،احمدی نژادبيشتر ایزوله می شود از جهتی محبوبیت قشر فراموش شده موتلفه در اذهان زنده میشود و رهبری نیز در این سیر سیاسی اعتباری کسب خواهد کرد .کسبه و بازاریان در این چند دهه، سکوت و بی‌تفاوتی را برگزیده بودند آنها نه قتلهای شصت و ۶۷ را لمس کردند و نه حتا در طول جنگ ۸ ساله به سود مردم قدمی‌ برداشتند و به جای آن نمک بر زخم ملت زدند و کالاهای ضروری و معيشتی جامعه را احتکار وانبار کرده و در این راه سود‌های کلانی بردند.

نویسنده بر این باور است که این حرکت اعتراضي از طرف نظام طراحی‌ شده تا بلکه روزنه‌ای باشد برای جلوگیری از انفجار اجتماعی که خود نوعی تخلیه انرژی اجتماعی تلقي ميشود و نظام، مصلحت در آن دیده بازاریان این وظیفه را بر عهده گیرند تاجوانان پر شور.

از طرفی‌ طراحي واجراي چنين اعتراضي میتواند فریبی باشد که دنیا فکر کند این نیز بهار ایرانی است و خطر حمله نظامی تا حدودی خنثي شود.
احتمال می رود که در روزهای آتی بحث استیضاح ریاست جمهوری به علت عدم کفایت احمدی نژاد مطرح شود چنانچه این محتمل انجام شود رهبری و رفسنجانی به اهداف خود خواهند رسید . هر دو در این مسیر سود و نفع خواهند برد نخست آنکه احمدی نژاد از صحنه سیاسی حذف می شودوظاهرا نه به خواست رهبری، چه اگر چنین می شد خود رهبری مخدوش می شد و منزلت احمدی نژاد در بین عوام بیشتر .
از سویی مانوری خواهد بود برای رهبری که عزل احمدی نژاد از سوی مجلس و به خواست مردم انجام گرفته است نه وي. سناریو رفسنجانی و خامنه ای طوری نوشته شده که نقش اول سناریو قهرمان داستا ن نباشد لذا در این پیش فزض دو احتمال نزدیک است . ابتدا با برگزاری انتخابات زودرس دراين برهه حساس در تلاش خواهند بود تا با طرح آشتی ملی بار ديگر اصلاح طلبان و کارگزاران و موتلفه به عرصه انتخاباتی باز گردند و بازار سیاسی و انتخابات را داغ کنند تا بلکه مردم را به پاي صندوق های رای کشیده وازين راه هم براي رهبری و هم نظام کسب مشروعیت نمايند و هم اینکه رفسنجانی مظلوم!براي نجات نظام وارد گود می شود . فرض دوم آن است که پس از عزل احمدی نژاد، اداره دولت بر عهده مجمع تشخيص مصلحت نظام واگذار شودکه در هر دو صورت و محتمل نقش و سود هاشمی محفوظ خواهد بود و از طرفی رهبری به اهداف خود خواهد رسید ونظام نيز تا حدودي از بن بست داخلي وخارج خارج ميشود. در این برهه حساس سیاسی درونی و خارجی خامنه ای واقف است اگر درصدد عدم عقب نشینی از موضع هسته ای بر نیاید جنگ حتمی است و تنها فردی که در شرایط حساس جنگی می تواند هم نظام را مصون دارد و هم اعتیار وی را، کسی نیست غیر از رفسنجانی لذادرهر شکل ممکن هر دو جناحح سود خواهند برد .

۱۳۹۱ مهر ۱۳, پنجشنبه

از طرح ترور امام اول شیعیان تا امام جمهوری اسلامی خامنه ای


پارسا جعفری

بخش اول: رهبری در جمهوری اسلامی
بخش دوم : شورش ایرانیان و ترور امام اول شیعیان
از طرح ترور امام اول شیعیان تا امام جمهوری اسلامی خامنه ای
 

 
بخش اول: رهبری در جمهوری اسلامی
بخش دوم : شورش ایرانیان و ترور امام اول شیعیان
مجلس خبرگان و شورای نگهبان در برهه حساس شاید خامنه ایی را به قربانگاه بفرستند گرچه تن به حکمیت شورای رهبری و انتقال قدرت ندهد ترور و قتل او حتمی خواهد بود به دو قسم شکل خواهد گرفت . مظلوم نمایی و شعار وای مصیبت ها را سر دادند و تشدید قدرت افراطی ها - تشکیل شورای رهبری و اداره امور کشور
...
خامنه ای به خوبی درک کرده بود که علیرغم بیماری اش
در هنگام حیات خویش می بایستی درصدد جانشینی برای خود باشد و چه کسی نزدیک تر از فرزند خویش مجتبی خامنه ایی کسی که تا قبل از انتخابات ریاست جمهوری و جریانات جنبش سبز کارتی بکر و نسوخته بود برای رهبری لذا پس از برملا شدن کودتا و تقلب و کشتار معترضین به مرور نام مجتبی خامنه ای و هرم های قدرت و فساد او برملا شدند
 
با افزون شدن اختلاف بین احمدی نژاد و جناح رهبری و آشکار شدن اختلاس های میلیاردی بار دییگر نام مجتبی راس اسامی ها درج گردید. بنابراین مجتبی برای پدر کارتی سوخته محسوب شد و درصدد تغییر استراتژی برآمد
 
اگر درصدد مقیاس و یا تکرار تحجر در تاریخ باشیم خارج از حوزه اندیشه نیست بطوری که امام اول شیعیان و خلیفه چهارم سنی ها نیز رای حکمییت را نیز نپذیرفت و سر انجام به شهادت رسید
بدین مشروح و مضمون چطور حکمیت و رهبری خامنه ای به افول نگراییده بطوری که از همان ابتدا انتخاب ایشان جدل و خدعه به همراه داشت. ترور علی ابن ابیطلب گرچه طرح و نقشه از پیش تعیین شده گروه های مخالف علی بود تا از جنگ فرسایشی و داخلی رهایی یابند .آیا ترور و مرگ خامنه ای معضل های اجتماعی و سیاسی ایران را
 
 
محو خواهد کرد
 
از این جایی که تاریخ گواهی می دهد پس از به شهادت رسیدن اامام اول شیعیان قدرت و منزلت خاندان بنی هاشم به افول گرایید و اختلافاتی بین انصار و مهاجرین شکل گرفت و شک و شبهاتی در بین مسلمین بوجود
 
آمد و شاخه های فرعی عقیدتی و مسلکی شکل گرفت. و قدرت از خاندان پیامبر رخت بست و به قولی تشیع خانه نشین شد تا حکومت صفوفیه به علت مسایل سیاسی و جعل احادیث در قبال نفوذ عثمانی ها موجب شد دوباره افکار تشییع احیاء شود
.
و افرادی چون دکتر علی شریعتی و مهندس مهدی بازرگان در جامعه ایران فرهنگ تشیع را از حوزه علمیه به درون مراکز فرهنگی و دانشگاهی کشاندند و بخش عظیمی از روشن فکران را جذب و شیفته تشیعگرای کردند و از همان ابتدا درصدد تشکیل یک امت اسلامی و حکومت ولایی را در منطقه در سر پرورانده بودند و قصد داشتند به قدرت قرن سوم هجری برگردند خامنه ای نیز واقف است بر اینکه مجموعه ای از کارتهای اعباری اش سوخته و در ضمن در بین جامعه نیز منزلتی ندارد و از طرفی ناتوانی جسمی اش اقبال مانور را از او سلب کرده بنابر این با مطرح کردن ایجاد کابینه نخست وزیری و انحلال قدرت مجریه شاید دروه استبدادی او را چند صباحی افزونتر کند
.
امیدوارم پس از این که رهبر جمهوری اسلامی جام زهر را نوشی جان کرد دور تسلسل ولایت و امامت برچیده شود.
نویسنده بسیار خرسند است که پس این سه ده جامعه ایرانی به هویت و اساس حکومت مذهبی پی برده
است
مذهب سیاسی اسلام در این چند قرن فرهنگ و ارزشهای ایرانی و انسانی را مخدوش و لکه دار کرد و جمهوری اسلامی باعث شد تا جامعه ایرانی به ماهیت دین و مذب پی ببرند و بدون شک جامعه ای سکولار و حکومتی غیر مذهبی در آتی خواهیم داشت
.
بخش دوم
:
دربارة چگونگى شهادت امام على و انگيزة ابن ملجم ، روايت مشهوري هست كه تمامى مورخان و محدثان با تفاوتهايى آن را نقل كرده اند. به دنبال سركوبى خوارج در نهروان ، 3 تن از آنان ، عبدالرحمان ابن ملجم ، بُرَك بن عبدالله تميمى و عمرو بن بُكَير تميمى در مكه گرد آمدند (نام دو همدست ابن ملجم به گونه هاي مختلف نقل شده است : مثلاً دينوري ، آن دو را نزّال بن عامر و عبدالله بن مالك صيداوي ناميده است ) و پس از رايزنى برآن شدند كه همزمان ، على (ع )، معاويه و عمروبن عاص را بكشند
.
شورشهای ایرانیان در زمان خلافت علی
 
در دوران خلافت علی جنگهای داخلی بین مسلمانان و شورش ایرانیان به راه افتاد. شورش ایرانیان در آخرین سال خلافت علی اتفاق افتاد که توسط سپاهیان ارسالی خلیفه سرکوب شد
عبدالحسین زرینکوب در این باره می‌گوید
:
در سالهای آخر خلافت عثمان نیز که دستگاه خلافت دستخوش ضعف و تزلزل بود این گونه زد و خوردهای محلی همچنان وجود داشت. چنانکه در دوره خلافت پرآشوب علی نیز چون بصره و کوفه در دست وی بود ازین دو لشکرگاه کار فتوح همچنان دنبال می‌شد. چنانکه بعد از کشته شدن عثمان باز اهل استخر سر به شورش برآوردند و عبدالله بن عباس به فرمان علی عصیان آنها را به شدت سرکوب کرد. ماهوی سوری مرزبان مرو به کوفه آمد و علی به دهقانان و اسواران و دهسالاران نامه نوشت و دستو داد تا جزیه خویش را به او پرداخت کنند. اما چندی بعد اوضاع خراسان آشفته. اهل نیشابور پیمان شکستند و از پرداخت جزیه و خراج امتناع کردند. علی لشکری به خراسان فرستاد و نیشابور را گرفت و مرو را نیز به صلح بازگشود با اینهمه، در پایان دوران خلافت وی خراسان همچنان آشفته بود و آشوب‌ها و جنگ‌های عراق و شام آن ولایت را نیز آشفته می‌داشت. اهل هر ناحیه عامل خویش را برکنار نمودند و علی ناچار شد برای رفع این آشوب زیاد بن ابیه را به ولایت فارس و کرمان منصوب کند. زیاد به هوشیاری، آن دو ولایت را امن کرد و به آشوب و شورش پایان داد
....
بعد از کشته شدن عثمان بن عفان در شورش سال ۳۵ هجری قمری (۵۶۲-۵۶۳ میلادی)، مردم اصطخر تصمیم به شورش گرفتند که عبدالله بن عباس به دستور پسر عمویش، علی بن ابی طالب، خلیفه چهارم، شورش اصطخر را در خون فرونشاند. مدتی نه چندان بعد، علی زیاد بن ابیه را برای سرکوب شورش فارس و کرمان در سال ۳۹ هجری (۶۵۹ میلادی) فرستاد. مردم نیشابور هم در خلافت علی معاهده خود را شکسته و از دادن جزیه و خراج سر باز زدند. خلیفه سپاهی فرستاد تا آنها را به فرمانبرداری بازگرداند
در خراسان و شرق امپراطوری عرب، عنان حکومت از کف رفت. اما شورشی در فارس توسط عامل علی زیاد بن ابیه، ماهرانه سرکوب شد
حکمیت و خوارج
ایرا لاپیدوس می‌نویسد که پس از مدتها رویارویی و مذاکرات درهم و برهم در جنگ صفین، میانه روها توافق حاصل کردند که مساله عادلانه بودن کشته شدن عثمان را به داوری بگذارند. داوران در ژانویه ۶۵۹ همدیگر را در ادروه ملاقات کرده و نتیجه را ناعادلانه بودن کشته شدن عثمان اعلام کرده و همچنین گفتند که باید شورایی برای تشکیل خلیفه جدید تشکیل گردد. علی نتیجه حکمیت را رد کرد ولی ائتلاف وی از هم پاشیده‌شد. علاوه بر آن کشمکشهای طولانی، شروع به تهدید کردن امنیت امپراطوری عرب و جریان داشتن درآمدها کرد. مثلا شورشیان در شرق ایران، مالیات خود را به قبایل کوفی و بصری پرداخت نکردند. افکار عمومی عرب به سمت جانشینی معاویه تمایل داشت. چرا که وی توسط نیروهای منظمی پشتیبانی می‌شد و می‌توانست قدرت را در میان نخبگان عرب حفظ و امپراطوری عرب را کنترل کند
اوضاع با روی کار آمدن گروه دیگری به نام خوارج بدتر شد. این گروه، نتیجهٔ حکمیت را نقض کنندهٔ احکام قرآن دانسته و علیه علی شورش کردند. در عین حال، با معاویه نیز مخالف بودند. تلاش‌های علی برای استدلال با این گروه، بی نتیجه ماند و این گروه، کوفه و بصره را ترک گفته و در نهروان گرد هم آمدند. در سال ۶۵۸ میلادی، لشگر علی، ضربهٔ چشمگیری بر این گروه وارد نمود
بعضی از خوارج ممکن است علت مخالفتشان با علی این بوده‌باشد که می‌ترسیدند علی با معاویه سازش کرده و در پی آن، آنان برای حساب پس دادن در مورد شورش خود علیه عثمان فراخوانده‌شوند. بعصی دیگر نیز ممکن است علت ناسازگاریشان به این دلیل بوده که احساس می‌کردند موافقت علی با حکمیت، نشان دهندهٔ نوعی بی‌اعتمادی کافرانه به خداوند، به عنوان یک حکم کنندهٔ عادل بین طرفین جنگ است
.
حکمیت اول
اولین دیدار داوران، به نظر می‌رسد که طبق توافق قبلی در رمضان ۳۷ هجری مصادف با فوریه ۶۵۸ میلادی، در دومةالجندل برگزار شد. نتیجه این دیدار این شد که اعمالی که عثمان به آنها متهم شده بود، مستبدانه نبود. دال بر اینکه عثمان ناعادلانه کشته شده و معاویه حق خون خواهی از وی را دارد. این حکم هنوز عمومی نشده بود، اما دو سپاه به آنجا آمدند تا از نتیجه اش مطلع گردند. علی به این نتیجه اعتراض کرد و آن را خلاف قرآن و سنت دانسته و بنابراین آن را لازم الاجرا ندانست. سپس او سعی کرد سپاه تازه‌ای را سامان دهد. اما فقط انصار از باقی ماندگان قاریان به رهبری مالک اشتر و تعداد کمی از مردان قبایلشان، به علی وفادار ماندند. علی با سپاه جدیدش کوفه را به منظور براندازی معاویه ترک کرد. اما در ابتدا به نهروان رفت تا با مخالفان تعامل کند. او ابتدا سعی کرد که با اعلام کردن اینکه قصد جنگ با معاویه را دارد، حمایتشان را جلب کند. اما آنان پافشاری کردند که علی اول اقرار به گناه خود در پذیرش حکمیت کرده و سپس قول دهد آنانی را که باید تحویل معاویه شوند پناه دهد. علی به آنان حمله کرد و کشتار منتجه از سوی بسیاری از افراد، تقبیح شد و فرار کردن سربازان از سپاه علی، وی را مجبور کرد تا به کوفه باز گردد و نتواند به سمت معاویه لشگر کشی کند
حکمیت دوم
در حال حاضر، علی و معاویه هیچکدام دیگر خلیفه به حساب نمی‌آمدند و حاکمانی شورشی تلقی می‌گردیدند. اما به عنوان دو رقیب برای خلافت به حساب می‌آمدند. به نظر می‌آید که داوران و دیگر افراد نامدار، به استثنای نمایندگان علی، در شعبان ۳۸ هجری مصادف با ژانویه ۶۵۹ میلادی، در اذرح با یکدیگر ملاقات کردند تا در مورد انتخاب خلیفه جدید به بحث بپردازند. عمروعاص از معاویه حمایت می‌کرد. در حالیکه ابوموسی اشعری، دامادش عبدالله بن عمر را ترجیح می‌داد. اما عبدالله به خاطر فقدان اجماعی بر روی خلیفه شدنش، این پیشنهاد را رد نمود. پس از آن، ابوموسی اشعری به عمروعاص پیشنهاد کرد که هر دو علی و معاویه از خلافت عزل شده و کار تعیین خلیفه به شورا موکل شود و عمروعاص پیشنهادش را پذیرفت. ابوموسی در ملا عام مورد توافقش با عمرو عاص را اعلام کرد ولی عمروعاص بیان داشت که علی را عزل و خلافت معاویه را تایید کرد.
تیره شدن روابط علی با ابن عباس
روابط بین ابن عباس و علی ناگهان رو به تیرگی نهاد که ابن عباس به تبع آن بصره را ترک گفته و به مکه رفت و امارت آنجا را پس داد. سال وقوع این واقعه در منابع به سالهای ۳۸، ۳۹ یا ۴۰ هجری گزارش داده شده که دانشنامه اسلام به دلیل که بعد از سال ۳۸، ابن عباس را فاقد فعالیت سیاسی مهمی می داند، این سال را به عنوان سال وقوع حادثه می پذیرد. دانشنامه اسلام روایاتی که در آنها ابن عباس تا زمان کشته شدن علی به حکومتش وفادار مانده را رد می کند. دلیل این عمل ابن عباس در برخی منابع به این صورت آمده که ابن عباس به خاطر مواخذه ای که علی از وی به اتهام اختلاس مالیات بصره ترتیب داده بود رنجیده شد و اختلاس را رد کرد و بیان داشت که تنها وظیفه دولتی اش را انجام داده است.
دانشنامه اسلام بر این باور است که این عمل ترک منصب از سوی ابن عباس که همزمان با روی گردانیدن بسیاری از طرفداران علی از وی بود، باید دلیلهای موجه تری داشته باشد. دلایلی مانند کشتار خوارج در نهروان که بر طبق روایات معتبر، ابن عباس این کار را نادرست شمرده بود و اعتقاد وی مبنی بر«موضع گیریهای نادرست علی» و اصرارش بر ماندن به عنوان خلیفه، با اینکه در قضیه حکمیت رای بر این نهاده شده بود که علی دیگر خلیفه نیست
دانشنامه اسلام می نویسد پس از این دوران عملی از سوی ابن عباس روایت شده که ممکن است قضاوت بسیار بدی از وی را به دنبال داشته باشد و جزئیات این واقعه هنوز معلوم نیست. او مدتی پس از رفتنش به مکه دوباره به بصره بازگشت و اموال مالیاتی بصره را با خود برد. این غصب کردن اموال از سوی وی جای بحث و بررسی دارد. دانشنامه اسلام بر این باور است که می توان برای این عمل توجیهی منطقی آورد و دیدگاه کسانی که این عمل را کم کننده از شان ابن عباس در بین امت نمی بینند را منطقی می داند.
سال آخر خلافت
پس از قضیه حکمیت، هر چند علی حکم برکناری را نپذیرفت و خود را کماکان خلیفه مسلمانان می‌نامید اما هر روز از دانشنامه ایرانیکا می‌نویسد وی در اواخر سال ۳۹ هجری مصادف با ۶۶۰ میلادی، سپاهیان علی را در مصر شکست داد و عمروعاص را حاکم آنجا نمود. در همین زمان، علی کنترل حجاز را نیز از دست داد در سال ۴۰ هجری علی حتی کنترلی بر شهرهای مکه و مدینه نداشت. علی عملا به شهر کوفه محدود شده بود و در موضعی تدافعی بود تا آنجایی اقدامی در برابر لشکرکشی‌های معاویه به قلب عراق، یمن و عربستان نکرد
در سال آخر خلافت علی، مردم کوفه و بصره پس از حملات لشکریان معاویه به شهرهای عراق، ماهیت واقعی معاویه را شناختند و دوباره با علی بر ضد معاویه متحد شدند. با این حال نگرش مردم نسبت به علی در این مقطع زمانی، به شدت متفاوت بود. فقط اقلیت کوچکی از آنها معتقد بودند که علی بهترین شخص پس از محمد برای خلافت است. در حالی که اکثریت مردم او را به علت دشمنی با معاویه مورد حمایت قرار دادن
نیازمند تایید منبع
کشته‌شدن
تعدادی از خوارج تصمیم به قتل علی، معاویه و عمروعاص به صورت همزمان
گرفتند تا به عقیده خود اسلام را از دست این سه تن که مسئول جنگهای داخلی بودند، خلاص کنند که تنها موفق شدند علی را بکشند و معاویه و عمروعاص جان سالم به در بردند
علی در هنگامی که مشغول خواندن نماز صبح در مسجد کوفه بود و به روایتی دیگر در کنار در مسجد
توسط عبدالرحمن بن ملجم و با یک شمشیر مسموم از ناحیه سرضربت خورد. عبدالرحمن این عمل را به قصد انتقام گیری از وی در قبال کشتگان نهروان، انجام داد. دو روز بعد در ۱۹ یا ۲۱ رمضان سال ۴۰ هجری مصادف با ۲۷ ژانویه ۶۶۱ میلادی، علی در
سن ۶۲ یا ۶۳ سالگی درگذشت
 
پارسا جعفری

منبع: 

ايران گلوبال

۱۳۹۱ شهریور ۱۳, دوشنبه

چرا اسرائیل نیاز به یک دشمن فرضی داشت؟

چرا اسرائیل نیاز به یک دشمن فرضی داشت؟

نقشه ای کثیف در سر داشته باش، اما وانمود کن که یک قربانی هستی
وقتی در جمع کشورهای عربی محاصره شده اید و هیچ جا پایی نیز در منطقه ندارید، برای نفوذ سریع در منطقه نیاز به یک دشمن فرضی دارید: یعنی به قدرت رساندن حکومت تندروی ایران. دشمنی جاه طلب که همسایگان از ترس آن به دشمن اش پناه برند: یعنی اسرائیل. اسرائیل هیچ پایگاهی در کشور نفت خیز آذرباییجان ندارد؛ نه قرابت قومی، نه مذهبی و نه از هیچ جنبه دیگری. اما یک ایران جاه طلب که توسط ملاها و پاسداران بی سواد ایرانی برای آذرباییجان تهدید شود، آن گاه متقاضی اسرائیل خواهد بود. نوع تهدید، نوع همکاری را نشان می دهد: امنیتی. و این همان تخصص اصلی اسرائیل است و موساد از همین طریق که به سیستم امنیتی شاه نفوذ کرد، به سیستم امنیتی آذرباییجان هم می تواند نفوذ کند. میزان نفوذ و گسترش برحسب میزان کارایی مشاوره امنیتی اسرائیل برای آذرباییجان خواهد بود. اگر نقش های امنیتی توسط همان تیمی از همان سیستم امنیتی (موساد) ریخته شود که تیم دیگرش آن را خنثی سازد، آن گاه کارآیی صد در صد است. و این هم دلیل آن که موساد جوجه اطلاعاتی های ایران را علیه آذرباییجان تحریک می کند. دیدیم که تهدیدهای چند ملای بی سواد ایرانی در آذرباییجان منجر به آن شد که برای ایجاد امنیت در مراسم یوروویژن، مأمورانی از اسرائیل به آذرباییجان بیایند و اتفاقاً یک تیم امنیتی ترور از ایران را هم پیش از عملیات دستگیر کردند! یعنی نقشه نمایش دقیقاً توسط موساد بی نقص اعمال شد. اگر آذرباییجان همین گونه ناشیانه از بابت تهدیدهای ملاهای ایران به موساد پناه برد، کارش تمام است و با آن کشور همان می کنند که با ایران پس از انقلاب 57 کردند و با نفوذ در همه نهادهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و غیره، از آن کشور نفت خیز چون یک کنه می دوشند و سپس تفاله را به بیرون تف می کنند (یعنی فرجامی که برای ملاهای ایران در پیش گرفته اند)؛ البته با خدمتی که آخوندهای ایران برایشان کردند و نقش این دشمن فرضی را بازی نمودند.
اما چرا دشمن فرضی؟ چون دشمن واقعی تاوان هایی دارد، در حالی که یک دشمن فرضی که نوچه تان باشد، از دو سوی منفعت است: هم منافعی که از نزدیکی رقبای دشمن فرضی می برند و هم منافعی که از دوشیدن آن دشمن فرضی. یعنی اگر ساختار اقتصادی، تجاری و صنعتی در کشور کاملاً دست امنیتی هاست و هیچ کس نمی داند، درآمدها چقدر است تا هزینه ها و مخارج مشخص باشد، یعنی این چپاول حساب شده که مقداری هم جلوی تعدادی آخوند بی چاره و پاسداران لات پرت کنید، اتفاقی نیست و از همین طریق می تواند روی اش یک نقاب کشیده شده باشد. آمارها می گویند در حالی که اسرائیل در تمام طول این سال ها همه کشورها را از تجارت و معامله با ایران ضد اسرائیل منع کرده خود بزرگترین معاملات را از طریق کارتل برادران عوفر از ابتدای انقلاب تاکنون با ملاها داشته است و آن هم از حساس ترین معاملات؛ یعنی تجهیزات نظامی و تکنولوژی های امنیتی برای مهار و سرکوب منتقدان، مخالفان و معترضان به رژیم ملاها. اسرائیل از طریق دلالی، قاچاق و فروش سلاح به ایران در این سلاح ها به یکی از بزرگترین تولید کنندگان و فروشندگان سلاح در جهان بدل شده؛ همان سلاح هایی که پاسداران ابله ایرانی در تلویزیون به عنوان تولید داخلی نشان می دهند؛ حتی متخصصان نظامی ای که زمان شاه به اسرائیل رفته و دوره دیده بودند، همان ها اینک در بالاترین پروژه های نظامی رژیم فعال اند (اطلاع دقیق و به اسم دارم)؛ یعنی ملاها خبر ندارند که برای پیدا کردن جاسوس، در اینترنت می گردند!! شاه و افسران دوره دیده اش در آمریکا را نمی شد، در معاملات و دشمن تراشی های منطقه ای به این راحتی ها گول زد، اما ملاهای ایرانی آنقدر شوت اند که آن ها را می برند مثلاً در عسلویه و یک وسیله که بخار تولید می کند، می گذارند آنجا و ادعا می کنند که این فاز راه افتاد و افتتاح اش می کنند و آن ها هم اصلاً نمی فهمند که از کجا خورده اند! (این مورد عین عبارت یکی از اشخاص امنیتی رژیم است که نقل کردم). یک ایران تندروی شیعی را هم به جان اعراب انداختند و واقعاً هم می بینیم که چه در زمان جنگ ایران و عراق و به خصوص حالا، عملاً اعراب مشغول و درگیر با این دشمن جدید هستند و اسرائیل را رها کرده و حتی فراموش کرده اند. از سویی، یک دشمن فرضی و دروغین، دشمنان واقعی دیگر را نیز به خود جذب می کند و اسرائیل از آن طریق می تواند در دشمنان واقعی حال و آینده اش نفوذ کند و مدام آن ها را در کنترل داشته باشد؛ یعنی همان کاری که از طریق نهادهای امنیتی ایران با گروه های فلسطینی می کند و با نفوذ در آمریکای لاتین از طریق ایران، برای آمریکا نیز اطلاعاتی با ارزش گرد می آورد و همچنان غرب را محتاج به خود و اسرائیل را ارزشمند نگاه می دارد.
اما آیا همین سلاح هایی که به ایران فروختند، حالا یا بعداً برایشان مشکل ساز نمی شود؟ پاسخ را باید از پوتین شنید: چنان که نخست وزیر سابق اسپانیا ادعا کرده، در زمانی که در قدرت بوده، در یکی از نشست ها پوتین به او نزدیک می شود و می گوید، نگران نباشد و آن ها هر چه بخواهند می توانند به ایران بفروشند، چون اسرائیل به موقع نابودشان می کند. این پاسخ یک مقامات امنیتی است که حالا در بالاترین سطح از زد و بندهای بین المللی قرار دارد. اسرائیل با فروش سلاح به ایران، به یکی از تولید کنندگان و بزرگترین فروشندگان سلاح در دنیا بدل شده و حالا مدتی است که نابودی همان سلاح ها و تجهیزات رژیم را شروع کرده و دیدید که تمامی عملیات تخریب در پایگاه های موشکی و هسته ای رژیم به طور کامل موفق صورت گرفت، بدون این که حتی کوچکترین سرنخی دست ملاها بیاید که اصلاً از کی و کجا خورده اند! هر وقت اراده کنند، بقیه را نیز با خاک یکسان می کنند و اگر نتانیاهو دستور توقف عملیات را تا اطلاع ثانوی داده، چون او می خواهد پروژه سی و اندی سالی که از طریق ملاهای ایران پیش برده به سرانجام رساند: یعنی جنگی ویرانگر بین تمامی رقبای منطقه ای اسرائیل – آن هم با شروع حمله اسرائیل به بهانه نابودی همان پایگاه ها و سلاح هایی که خود به رژیم فروخته- تا ساخته های اعراب با دلارهای نفتی –به ویژه کشورهای حاشیه خلیج فارس- جملگی ویران شود و ترکیه و ایران نیز یکدیگر را نابود کنند (و سلاح هایی با برد کوتاه و قابلیت نقطه زنی را به همین سبب در اختیار ایران قرار داده اند) و اسرائیل با خساراتی به برآورد کارشناسان اش حدود 500 کشته به عنوان پیروز واقعی از میان خاکستر و دود جنگ بیرون بیاید؛ همان گونه که ابرقدرت نوظهوری به نام ایالات متحده آمریکا پس از جنگ جهانی دوم پدیدار شد. این است خدمت رژیم ریاکار، فاسد و آدم کش ملاهای ایران به عنوان دشمن فرضی به اسرائیل: بزرگترین فتنه قرن؛ نقشه ای کثیف در سر داشته باش، ولی وانمود کن که یک قربانی هستی.
دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هئيت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)

۱۳۹۱ شهریور ۱۲, یکشنبه

هستي و چيستي اخلاق

استاد مصطفي ملكيان

اخلاق مجموعه دستورالعملهایی است كه موجب تحول و تبدل «خود» آدمی میشود و این تحول و تبدل «خود»، به نوبه خود، سبب میشود كه جهان به شیوهای نو احساس و تجربه شود. بنابراین، اخلاق ارتباط نزدیك و وثیقی دارد با انسانشناسی، معرفتشناسی، ووجودشناسی; بدین صورت كه سلوك و رفتار مورد تجدیدنظر قرار گرفته و اصلاح شده (اخلاق) منجر به پیدایش وضع و حال جدیدی در «خود» انسان میشود...
(انسانشناسی)، و این وضع و حال جدید سبب میشود كه انسان قدرت دیدن و دانستن (معرفتشناسی) جهان را به شیوهای مطابق با واقعتر (وجودشناسی) پیدا كند.
و اما از لحاظ محتوای اخلاق باید گفت كه اخلاق خلاصه میشود در سه فضیلت تواضع، احسان، و صداقت. تواضع به این معنا نیست كه عزت نفس خود را از كف بنهیم، بلكه به این معناست كه به خودمان چنان بنگریم كه گویی شخص دیگری هستیم، كما اینكه احسان بدین معناست كه به شخص دیگر چنان بنگریم كه گویی خود ماست، صداقت (كه، به نظر من، میتوان از آن به سحقطلبیز، هم تعبیر كرد) سعی در این جهت است كه اشیاء و امور را چنانكه بالفعل و دقیقا و واقعا هستند دریابیم و تلقی كنیم. دو فضیلت تواضع و احسان سبب میشوند كه خودمان و شخص دیگر را قابل تعویض و، به تعبیری، یكی بگیریم، یعنی ما را از «خود» شخصی و فردیمان رها و آزاد میسازند و، در واقع، تهی و خالی از «خود» و آماده دریافت اشیاء و امور، چنانكه هستند، میسازند; به بیان دیگر، این امكان را فراهم میآورند كه به اشیاء و امور رنگ خودمان را نزنیم، بلكه آنها را چنانكه هستند تلقی كنیم. بدین قرار، تواضع و احسان شرط لازم تحقق صداقت، همان فضیلتسوم،اند.
علم و عمل، یا دانایی و روش، فقط در كنار یكدیگر كارآیی دارند. همعنان و ملازم یكدیگرند. از آغاز، به هم نزدیكند و این نزدیكی، هرچه پیشتر میرویم، بیشتر میشود تا جایی كه آنقدر به هم نزدیك میشوند كه گویی به یكدیگر میچسبند و تشخیص آن دو از یكدیگر بسیار دشوار میشود.

برداشت از صفحه معنویت

۱۳۹۱ شهریور ۱۱, شنبه

نامه ای از یک سکولار به جناب نوری زاد

نامه ای از یک سکولار به جناب نوری زاد 
مقد مه :


هیچ رخدادی در زندگی دل انگیز تر و جذاب تراز سیر و سیاحت به قله حکمت و معرفت نیست . شناخت حقیقت و معلوم کردن 


مجهولات بشری مزید بر شعف و انگیزه حیات و زندگی است.


پرواز در عوالم خیال و خرافات مذهبی و اسطوره ای نتایج رقت باری به ارمغان خواهد آورد. در این سیر و سیاحت که در پیش 


داریم باید تصمیمی اتخاذ کنیم که در حوزه اندیشه و منطق زمانی و مکانی تطبیق فعلی به همراه داشته باشد.


جای هیچ تردیدی نیست که یکی از دلایل عمده عقب افتادگی فرهنگی ما ناشی از برداشت غلط روشن فکران و اندیشمندان و 


حکمای ایران بوده .کوشش های معنوی غرب به دور یک مسئله تاکید و متمرکز شده و آن یافتن و برملا کردن حقیقت بوده 


است .


سیاست فن علم تاریخ است و مفاهیم آن مفاهیمی منفرد می باشد لذا منطق تفکر تاریخی و اسطوره ای مذهبی موقعی امکان 


دارد که این شناخت دیگر موضوع مورد منازعه بین طرفداران و یا مخالفین یک ارزش نباشد.




درود بی پان به دوست و استاد گرامی ام آقای محمد نوری زاد :

بیست و دومین نامه جنجالی شما به رهبر ایران مبتنی بر مصاحبه ای که ایشان  ( در تاریخ ۱۲ام آبان سال ۸۰ در دیدار 


جوانان استان اصفهان ) برای چندمین بار مورد بازخوانی قرار دادم . لازم به ذکر است که چند نکته را از دید یک  


ایرانی سکولار اظهار نمایم . 


1- بطوری کلی اگر در جامعه ای نسبت به ارزش های موجود تردید و تنفری بوجود آید و ارزش های نوین و 


قابل ارزشمندی را جایگزین نشود بی شک حرکت ارتجاعی و واپس گرایی همراه با کهنگی شکل خواهد


 گرفت و به مرورر جزو فرهنگ و هنجار های اجتماعی می شود.


2-ارزش های آزادی و دموکراسی تنها در جوامعی شکل می گیرد که خردگرایی و ارزش های انسانی نهادینه

شود.


3-کتمان حقایق و استناد به اسطوره های مذهبی ارزش های دموکراسی و سکولاریسم را کهنه و پوسیده 


می کند.


رابطه ملت با رهبر رابطه برده و صاحب نیست . زیرا که یک قانون نیست -بلکه جلوه ی یک دیالکتیک است: 


یعنی هرچه بیشتر حقوق انسانی و اجتماعی خود را از دست داده شود صاحبش - رهبرش - امامش و ...به 


همان میزان وابسته تر می گردد و در این وابستگی نیز انسانیت خود را گم می کند و آزادی اش و حرمتش زیر


 لوای جهل به یغما می رود.


4-در طول این سه ده و اندی به ناصواب جامعه بسوی مطلق ها و متافزیک هدایت شد و جامعه مزین به


 فساد و فحشائ و ارتشائ رهنمود شد.


5- ارزش یک باور ( مذهبی ) وابسته به تعداد افرادی که به آن گرایش دارند خود خیال پوچ و واهی است.


6-انتقاد وسیله ای است برای رسیدن به حقیقت و جامعه ای که تردید را مجاز نداند بسوی انجماد فرهنگی و 


به اضمحلال سوق داده می شود.


7-اگر پدران ما - روشن فکران ما و شما ها در سال های اولیه انقلاب به گفته های رهبر انقلاب شک و تردید 


می کردید و او را از زمین به ماه ارجاع نمی دادید و قدسی اش نمی کردید شاید امروز بیست و اندی نامه 


ضروری نبود.


8-شناخت هر اشتباهی خود یک دانایی است و دانایی شرط تصمیم گیری درست است.


9-عقب افتادگی فرهنگی ما در این صد سال ناشی از بی خردی و عدم صحیح بکارگیری از توانایی های


 اجتماعی و خلق شعور اجتماعی بود. فهم یک توانایی است و خردگرایی یک تمرین است . و آن جایی که 


اندیشیدن موقوف می شود پلیدی و سیاهی رخ می دهد و آنگاه فهم را به کنیزی می گیرد.


10-هر تمدنی آئینه تمام نمای خرد جمعی جامعه می باشد.لذا تمدن به حقیقت نیاز دارد و اگر این نیاز از درون 


و بطن جامعه به بیرون کشیده نشود به مرگ توانایی ها ختم خواهد شد. این توانایی های ملی و تمدن ساز به


 شهروندان اجازه میدهد برای اندام خود اعضای جدید بسازد و این اعضا ء را هرگاه که خواست به بدن خویش


 متصل سازد و یا آنرا تغییر دهد.


جناب آقای نوری زاد


با سپاس و قدر دانی از جسارت و شهامتی که در این ره بذل کردید . دوست عزیز و فرهیخته ام - محتوای 


نامه های شما مرا به یاد نهج البلاغه می اندازد لذا اندیشه مذهبی شما معین و مشخص است. جای بسی 


تعجب است شما در دور تسلسل تاریخی به سوی ناکجا آبادی دیگر پیش می تازید. 


استاد ارجمندم هومانیسم و انسان مداری در این عصر تمرین فکری برای اندیشیدن است . انسان حقیقت


 علمی را میجوید و تسخیر می کند ولی از تسخیر به مالکیت آن نمی انجامد- حقیقت علمی مال من نیست 


-حقیقت علمی حق است - طبیعت است- غیر وابسته به وجود من است .در حالی که حقیقت دینی را نمی


 توان تسخیر کرد زیرا که آن بر من وارد می شود - من صاحب او هستم .شما در مکتوبات خود مبنی بر


 استناد ها و گواهی ادله خود برای اثبات قضیه خود از صغرا و کبرای نا صحیح بسنده کردید. 


استاد گرامی آیا فکر نمی کنید که استناد به الگو ها و اسطوره های مذهبی که در طول چند صد سال به


 ناصواب و غلط در جامعه رخنه کرده می توان بار دیگر جامعه را دچار سردرگمی و به انحراف به کشاند؟!


چنین الگو هایی استبداد فرهنگی و سیاسی را طولانی تر می کند! آیا شما به تاریخ مراجعه کرده اید ؟ که 


چنین اسطوره هایی چه خونهایی در راه ایده و عقیده خود بر زمین جاری ساختند؟! همانطور که سید علی به 


نام دین و خدا انجام می دهد.

آیا بهتر نیست حال که چنین پیکار و جنبشی در سطح جامعه شیوع پیدا کرده به همراه روشن گری و خرد


 ورزی باشد ؟ جامعه ایرانی در جستجوی حقیقت است زیرا در تحقق و جستجویی حقیقت است که شوق


 تغییر زایده میشود لذا خواهشمندم بار دیگر جامعه را با چنین الگو هایی به بیراه نکشانیم . استناد بر چنین 


الگوهایی که نه ایرانی است و نه حدوث زمانی را تعریف می کند باعث جذب موقت بخشی از جامعه می شود 


 بدون توجه به ایقان درونی آنهاست .و دور تسلسل استبداد به فرم و شکلی دیگر در جامعه هویدا می شود


 امروز همانطور که شما بر خود حق می دهید رهبر خود را مورد نقد و انتقاد قرار دهید من نیز رهبر چهارده 


قرن پیش مسلمین را مورد نقد و ارزیابی قرار می دهم .از دید من ریختن خونی حتی به دستور خدا نا صواب و 


نا ثواب است . آیا اسطوره های مذهبی ما از این قاعده مستثنی هستند ؟ الگو هایی که هیچ تعلقات فرهنگی


 با من ایرانی ندارد و ما آنها را به مقام اسطوره ایی رساندیم . چنان چه شما ها خود سید علی را به مقام 


ولایت رساندید و این است دور باطل .


استبداد در استبداد در این خانه رخنه کرده . ملاحظه می کنید همین شک و 


تردیدها بود انسان زمان رنسانس را از هر قید و بندی رها کرد و پایه عصر طلایی و روشن گری شکل گرفت. ما 


در این سه ده و اندی کم نشنیدیم از چنین اسطوره های مذهبی از غلو سازی و احادیث مختلف گرفته تا 


داستانهایی غیر متعقل پس گوش نسل ما و جدید از این سفسطه ها مملو است و باعث دوری و تحلیل 


فرهنگ اصیل ایرانی شد. آیا نقش کوروش و داریوش در فرهنگ و جامعه انسانی مبرز و ثبت شده است یا 


کسانی چون امام علی یا سید علی؟ استاد من دست برداریم از این فرهنگ اسطوره ایی که جزء استبداد 


ارمغانی به بار نخواهد آورد.آزادی مردم در زندگی خصوصی شان است نه حفظ و داشتن فرهنگ عرب.بدون


 شک عمل و فعل ما عمل دیگران را موجب می شود چنانچه اشتباه پدران ما و شما باعث شد تا ایرانی سیاه 


تحویل آیندگان داده شود . دور سیاهی ها نچرخیم و خیمه نزنیم . 


روح انسان دارای دو عنصر اساسی فعال است : یکی شناختن و دیگری خواستن است و هردو مکمل یکدگر


 هستند. بنابر این القاء و ترویج دادن الگو هایی که در طول چهارده قرن در فرهنگ ایرانی کار ساز نبوده ما را 


به دموکراسی و آزادی نمی رساند.


 در طول سه ده و اندی رعایت و احترام به چنین الگو هایی به عنوان فخر و تقدس گرایی گرائید و موجب


تکثیر فساد و ارتشاء شد در جامعه و دکانداران مذهبی زیر چتر این اسطوره ها و الگو های غلط پنهان شدند.


البته منکر نقش مثبت نامه نگاری و اظهار کردن ضعف ها و نکات کلیدی نیستم .ادبیات شما چهره رژیم را 


متلاشی کرد.


پارسا جعفری 


لوس آنجلس