۱۳۹۱ شهریور ۱۳, دوشنبه

چرا اسرائیل نیاز به یک دشمن فرضی داشت؟

چرا اسرائیل نیاز به یک دشمن فرضی داشت؟

نقشه ای کثیف در سر داشته باش، اما وانمود کن که یک قربانی هستی
وقتی در جمع کشورهای عربی محاصره شده اید و هیچ جا پایی نیز در منطقه ندارید، برای نفوذ سریع در منطقه نیاز به یک دشمن فرضی دارید: یعنی به قدرت رساندن حکومت تندروی ایران. دشمنی جاه طلب که همسایگان از ترس آن به دشمن اش پناه برند: یعنی اسرائیل. اسرائیل هیچ پایگاهی در کشور نفت خیز آذرباییجان ندارد؛ نه قرابت قومی، نه مذهبی و نه از هیچ جنبه دیگری. اما یک ایران جاه طلب که توسط ملاها و پاسداران بی سواد ایرانی برای آذرباییجان تهدید شود، آن گاه متقاضی اسرائیل خواهد بود. نوع تهدید، نوع همکاری را نشان می دهد: امنیتی. و این همان تخصص اصلی اسرائیل است و موساد از همین طریق که به سیستم امنیتی شاه نفوذ کرد، به سیستم امنیتی آذرباییجان هم می تواند نفوذ کند. میزان نفوذ و گسترش برحسب میزان کارایی مشاوره امنیتی اسرائیل برای آذرباییجان خواهد بود. اگر نقش های امنیتی توسط همان تیمی از همان سیستم امنیتی (موساد) ریخته شود که تیم دیگرش آن را خنثی سازد، آن گاه کارآیی صد در صد است. و این هم دلیل آن که موساد جوجه اطلاعاتی های ایران را علیه آذرباییجان تحریک می کند. دیدیم که تهدیدهای چند ملای بی سواد ایرانی در آذرباییجان منجر به آن شد که برای ایجاد امنیت در مراسم یوروویژن، مأمورانی از اسرائیل به آذرباییجان بیایند و اتفاقاً یک تیم امنیتی ترور از ایران را هم پیش از عملیات دستگیر کردند! یعنی نقشه نمایش دقیقاً توسط موساد بی نقص اعمال شد. اگر آذرباییجان همین گونه ناشیانه از بابت تهدیدهای ملاهای ایران به موساد پناه برد، کارش تمام است و با آن کشور همان می کنند که با ایران پس از انقلاب 57 کردند و با نفوذ در همه نهادهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و غیره، از آن کشور نفت خیز چون یک کنه می دوشند و سپس تفاله را به بیرون تف می کنند (یعنی فرجامی که برای ملاهای ایران در پیش گرفته اند)؛ البته با خدمتی که آخوندهای ایران برایشان کردند و نقش این دشمن فرضی را بازی نمودند.
اما چرا دشمن فرضی؟ چون دشمن واقعی تاوان هایی دارد، در حالی که یک دشمن فرضی که نوچه تان باشد، از دو سوی منفعت است: هم منافعی که از نزدیکی رقبای دشمن فرضی می برند و هم منافعی که از دوشیدن آن دشمن فرضی. یعنی اگر ساختار اقتصادی، تجاری و صنعتی در کشور کاملاً دست امنیتی هاست و هیچ کس نمی داند، درآمدها چقدر است تا هزینه ها و مخارج مشخص باشد، یعنی این چپاول حساب شده که مقداری هم جلوی تعدادی آخوند بی چاره و پاسداران لات پرت کنید، اتفاقی نیست و از همین طریق می تواند روی اش یک نقاب کشیده شده باشد. آمارها می گویند در حالی که اسرائیل در تمام طول این سال ها همه کشورها را از تجارت و معامله با ایران ضد اسرائیل منع کرده خود بزرگترین معاملات را از طریق کارتل برادران عوفر از ابتدای انقلاب تاکنون با ملاها داشته است و آن هم از حساس ترین معاملات؛ یعنی تجهیزات نظامی و تکنولوژی های امنیتی برای مهار و سرکوب منتقدان، مخالفان و معترضان به رژیم ملاها. اسرائیل از طریق دلالی، قاچاق و فروش سلاح به ایران در این سلاح ها به یکی از بزرگترین تولید کنندگان و فروشندگان سلاح در جهان بدل شده؛ همان سلاح هایی که پاسداران ابله ایرانی در تلویزیون به عنوان تولید داخلی نشان می دهند؛ حتی متخصصان نظامی ای که زمان شاه به اسرائیل رفته و دوره دیده بودند، همان ها اینک در بالاترین پروژه های نظامی رژیم فعال اند (اطلاع دقیق و به اسم دارم)؛ یعنی ملاها خبر ندارند که برای پیدا کردن جاسوس، در اینترنت می گردند!! شاه و افسران دوره دیده اش در آمریکا را نمی شد، در معاملات و دشمن تراشی های منطقه ای به این راحتی ها گول زد، اما ملاهای ایرانی آنقدر شوت اند که آن ها را می برند مثلاً در عسلویه و یک وسیله که بخار تولید می کند، می گذارند آنجا و ادعا می کنند که این فاز راه افتاد و افتتاح اش می کنند و آن ها هم اصلاً نمی فهمند که از کجا خورده اند! (این مورد عین عبارت یکی از اشخاص امنیتی رژیم است که نقل کردم). یک ایران تندروی شیعی را هم به جان اعراب انداختند و واقعاً هم می بینیم که چه در زمان جنگ ایران و عراق و به خصوص حالا، عملاً اعراب مشغول و درگیر با این دشمن جدید هستند و اسرائیل را رها کرده و حتی فراموش کرده اند. از سویی، یک دشمن فرضی و دروغین، دشمنان واقعی دیگر را نیز به خود جذب می کند و اسرائیل از آن طریق می تواند در دشمنان واقعی حال و آینده اش نفوذ کند و مدام آن ها را در کنترل داشته باشد؛ یعنی همان کاری که از طریق نهادهای امنیتی ایران با گروه های فلسطینی می کند و با نفوذ در آمریکای لاتین از طریق ایران، برای آمریکا نیز اطلاعاتی با ارزش گرد می آورد و همچنان غرب را محتاج به خود و اسرائیل را ارزشمند نگاه می دارد.
اما آیا همین سلاح هایی که به ایران فروختند، حالا یا بعداً برایشان مشکل ساز نمی شود؟ پاسخ را باید از پوتین شنید: چنان که نخست وزیر سابق اسپانیا ادعا کرده، در زمانی که در قدرت بوده، در یکی از نشست ها پوتین به او نزدیک می شود و می گوید، نگران نباشد و آن ها هر چه بخواهند می توانند به ایران بفروشند، چون اسرائیل به موقع نابودشان می کند. این پاسخ یک مقامات امنیتی است که حالا در بالاترین سطح از زد و بندهای بین المللی قرار دارد. اسرائیل با فروش سلاح به ایران، به یکی از تولید کنندگان و بزرگترین فروشندگان سلاح در دنیا بدل شده و حالا مدتی است که نابودی همان سلاح ها و تجهیزات رژیم را شروع کرده و دیدید که تمامی عملیات تخریب در پایگاه های موشکی و هسته ای رژیم به طور کامل موفق صورت گرفت، بدون این که حتی کوچکترین سرنخی دست ملاها بیاید که اصلاً از کی و کجا خورده اند! هر وقت اراده کنند، بقیه را نیز با خاک یکسان می کنند و اگر نتانیاهو دستور توقف عملیات را تا اطلاع ثانوی داده، چون او می خواهد پروژه سی و اندی سالی که از طریق ملاهای ایران پیش برده به سرانجام رساند: یعنی جنگی ویرانگر بین تمامی رقبای منطقه ای اسرائیل – آن هم با شروع حمله اسرائیل به بهانه نابودی همان پایگاه ها و سلاح هایی که خود به رژیم فروخته- تا ساخته های اعراب با دلارهای نفتی –به ویژه کشورهای حاشیه خلیج فارس- جملگی ویران شود و ترکیه و ایران نیز یکدیگر را نابود کنند (و سلاح هایی با برد کوتاه و قابلیت نقطه زنی را به همین سبب در اختیار ایران قرار داده اند) و اسرائیل با خساراتی به برآورد کارشناسان اش حدود 500 کشته به عنوان پیروز واقعی از میان خاکستر و دود جنگ بیرون بیاید؛ همان گونه که ابرقدرت نوظهوری به نام ایالات متحده آمریکا پس از جنگ جهانی دوم پدیدار شد. این است خدمت رژیم ریاکار، فاسد و آدم کش ملاهای ایران به عنوان دشمن فرضی به اسرائیل: بزرگترین فتنه قرن؛ نقشه ای کثیف در سر داشته باش، ولی وانمود کن که یک قربانی هستی.
دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هئيت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)

۱۳۹۱ شهریور ۱۲, یکشنبه

هستي و چيستي اخلاق

استاد مصطفي ملكيان

اخلاق مجموعه دستورالعملهایی است كه موجب تحول و تبدل «خود» آدمی میشود و این تحول و تبدل «خود»، به نوبه خود، سبب میشود كه جهان به شیوهای نو احساس و تجربه شود. بنابراین، اخلاق ارتباط نزدیك و وثیقی دارد با انسانشناسی، معرفتشناسی، ووجودشناسی; بدین صورت كه سلوك و رفتار مورد تجدیدنظر قرار گرفته و اصلاح شده (اخلاق) منجر به پیدایش وضع و حال جدیدی در «خود» انسان میشود...
(انسانشناسی)، و این وضع و حال جدید سبب میشود كه انسان قدرت دیدن و دانستن (معرفتشناسی) جهان را به شیوهای مطابق با واقعتر (وجودشناسی) پیدا كند.
و اما از لحاظ محتوای اخلاق باید گفت كه اخلاق خلاصه میشود در سه فضیلت تواضع، احسان، و صداقت. تواضع به این معنا نیست كه عزت نفس خود را از كف بنهیم، بلكه به این معناست كه به خودمان چنان بنگریم كه گویی شخص دیگری هستیم، كما اینكه احسان بدین معناست كه به شخص دیگر چنان بنگریم كه گویی خود ماست، صداقت (كه، به نظر من، میتوان از آن به سحقطلبیز، هم تعبیر كرد) سعی در این جهت است كه اشیاء و امور را چنانكه بالفعل و دقیقا و واقعا هستند دریابیم و تلقی كنیم. دو فضیلت تواضع و احسان سبب میشوند كه خودمان و شخص دیگر را قابل تعویض و، به تعبیری، یكی بگیریم، یعنی ما را از «خود» شخصی و فردیمان رها و آزاد میسازند و، در واقع، تهی و خالی از «خود» و آماده دریافت اشیاء و امور، چنانكه هستند، میسازند; به بیان دیگر، این امكان را فراهم میآورند كه به اشیاء و امور رنگ خودمان را نزنیم، بلكه آنها را چنانكه هستند تلقی كنیم. بدین قرار، تواضع و احسان شرط لازم تحقق صداقت، همان فضیلتسوم،اند.
علم و عمل، یا دانایی و روش، فقط در كنار یكدیگر كارآیی دارند. همعنان و ملازم یكدیگرند. از آغاز، به هم نزدیكند و این نزدیكی، هرچه پیشتر میرویم، بیشتر میشود تا جایی كه آنقدر به هم نزدیك میشوند كه گویی به یكدیگر میچسبند و تشخیص آن دو از یكدیگر بسیار دشوار میشود.

برداشت از صفحه معنویت

۱۳۹۱ شهریور ۱۱, شنبه

نامه ای از یک سکولار به جناب نوری زاد

نامه ای از یک سکولار به جناب نوری زاد 
مقد مه :


هیچ رخدادی در زندگی دل انگیز تر و جذاب تراز سیر و سیاحت به قله حکمت و معرفت نیست . شناخت حقیقت و معلوم کردن 


مجهولات بشری مزید بر شعف و انگیزه حیات و زندگی است.


پرواز در عوالم خیال و خرافات مذهبی و اسطوره ای نتایج رقت باری به ارمغان خواهد آورد. در این سیر و سیاحت که در پیش 


داریم باید تصمیمی اتخاذ کنیم که در حوزه اندیشه و منطق زمانی و مکانی تطبیق فعلی به همراه داشته باشد.


جای هیچ تردیدی نیست که یکی از دلایل عمده عقب افتادگی فرهنگی ما ناشی از برداشت غلط روشن فکران و اندیشمندان و 


حکمای ایران بوده .کوشش های معنوی غرب به دور یک مسئله تاکید و متمرکز شده و آن یافتن و برملا کردن حقیقت بوده 


است .


سیاست فن علم تاریخ است و مفاهیم آن مفاهیمی منفرد می باشد لذا منطق تفکر تاریخی و اسطوره ای مذهبی موقعی امکان 


دارد که این شناخت دیگر موضوع مورد منازعه بین طرفداران و یا مخالفین یک ارزش نباشد.




درود بی پان به دوست و استاد گرامی ام آقای محمد نوری زاد :

بیست و دومین نامه جنجالی شما به رهبر ایران مبتنی بر مصاحبه ای که ایشان  ( در تاریخ ۱۲ام آبان سال ۸۰ در دیدار 


جوانان استان اصفهان ) برای چندمین بار مورد بازخوانی قرار دادم . لازم به ذکر است که چند نکته را از دید یک  


ایرانی سکولار اظهار نمایم . 


1- بطوری کلی اگر در جامعه ای نسبت به ارزش های موجود تردید و تنفری بوجود آید و ارزش های نوین و 


قابل ارزشمندی را جایگزین نشود بی شک حرکت ارتجاعی و واپس گرایی همراه با کهنگی شکل خواهد


 گرفت و به مرورر جزو فرهنگ و هنجار های اجتماعی می شود.


2-ارزش های آزادی و دموکراسی تنها در جوامعی شکل می گیرد که خردگرایی و ارزش های انسانی نهادینه

شود.


3-کتمان حقایق و استناد به اسطوره های مذهبی ارزش های دموکراسی و سکولاریسم را کهنه و پوسیده 


می کند.


رابطه ملت با رهبر رابطه برده و صاحب نیست . زیرا که یک قانون نیست -بلکه جلوه ی یک دیالکتیک است: 


یعنی هرچه بیشتر حقوق انسانی و اجتماعی خود را از دست داده شود صاحبش - رهبرش - امامش و ...به 


همان میزان وابسته تر می گردد و در این وابستگی نیز انسانیت خود را گم می کند و آزادی اش و حرمتش زیر


 لوای جهل به یغما می رود.


4-در طول این سه ده و اندی به ناصواب جامعه بسوی مطلق ها و متافزیک هدایت شد و جامعه مزین به


 فساد و فحشائ و ارتشائ رهنمود شد.


5- ارزش یک باور ( مذهبی ) وابسته به تعداد افرادی که به آن گرایش دارند خود خیال پوچ و واهی است.


6-انتقاد وسیله ای است برای رسیدن به حقیقت و جامعه ای که تردید را مجاز نداند بسوی انجماد فرهنگی و 


به اضمحلال سوق داده می شود.


7-اگر پدران ما - روشن فکران ما و شما ها در سال های اولیه انقلاب به گفته های رهبر انقلاب شک و تردید 


می کردید و او را از زمین به ماه ارجاع نمی دادید و قدسی اش نمی کردید شاید امروز بیست و اندی نامه 


ضروری نبود.


8-شناخت هر اشتباهی خود یک دانایی است و دانایی شرط تصمیم گیری درست است.


9-عقب افتادگی فرهنگی ما در این صد سال ناشی از بی خردی و عدم صحیح بکارگیری از توانایی های


 اجتماعی و خلق شعور اجتماعی بود. فهم یک توانایی است و خردگرایی یک تمرین است . و آن جایی که 


اندیشیدن موقوف می شود پلیدی و سیاهی رخ می دهد و آنگاه فهم را به کنیزی می گیرد.


10-هر تمدنی آئینه تمام نمای خرد جمعی جامعه می باشد.لذا تمدن به حقیقت نیاز دارد و اگر این نیاز از درون 


و بطن جامعه به بیرون کشیده نشود به مرگ توانایی ها ختم خواهد شد. این توانایی های ملی و تمدن ساز به


 شهروندان اجازه میدهد برای اندام خود اعضای جدید بسازد و این اعضا ء را هرگاه که خواست به بدن خویش


 متصل سازد و یا آنرا تغییر دهد.


جناب آقای نوری زاد


با سپاس و قدر دانی از جسارت و شهامتی که در این ره بذل کردید . دوست عزیز و فرهیخته ام - محتوای 


نامه های شما مرا به یاد نهج البلاغه می اندازد لذا اندیشه مذهبی شما معین و مشخص است. جای بسی 


تعجب است شما در دور تسلسل تاریخی به سوی ناکجا آبادی دیگر پیش می تازید. 


استاد ارجمندم هومانیسم و انسان مداری در این عصر تمرین فکری برای اندیشیدن است . انسان حقیقت


 علمی را میجوید و تسخیر می کند ولی از تسخیر به مالکیت آن نمی انجامد- حقیقت علمی مال من نیست 


-حقیقت علمی حق است - طبیعت است- غیر وابسته به وجود من است .در حالی که حقیقت دینی را نمی


 توان تسخیر کرد زیرا که آن بر من وارد می شود - من صاحب او هستم .شما در مکتوبات خود مبنی بر


 استناد ها و گواهی ادله خود برای اثبات قضیه خود از صغرا و کبرای نا صحیح بسنده کردید. 


استاد گرامی آیا فکر نمی کنید که استناد به الگو ها و اسطوره های مذهبی که در طول چند صد سال به


 ناصواب و غلط در جامعه رخنه کرده می توان بار دیگر جامعه را دچار سردرگمی و به انحراف به کشاند؟!


چنین الگو هایی استبداد فرهنگی و سیاسی را طولانی تر می کند! آیا شما به تاریخ مراجعه کرده اید ؟ که 


چنین اسطوره هایی چه خونهایی در راه ایده و عقیده خود بر زمین جاری ساختند؟! همانطور که سید علی به 


نام دین و خدا انجام می دهد.

آیا بهتر نیست حال که چنین پیکار و جنبشی در سطح جامعه شیوع پیدا کرده به همراه روشن گری و خرد


 ورزی باشد ؟ جامعه ایرانی در جستجوی حقیقت است زیرا در تحقق و جستجویی حقیقت است که شوق


 تغییر زایده میشود لذا خواهشمندم بار دیگر جامعه را با چنین الگو هایی به بیراه نکشانیم . استناد بر چنین 


الگوهایی که نه ایرانی است و نه حدوث زمانی را تعریف می کند باعث جذب موقت بخشی از جامعه می شود 


 بدون توجه به ایقان درونی آنهاست .و دور تسلسل استبداد به فرم و شکلی دیگر در جامعه هویدا می شود


 امروز همانطور که شما بر خود حق می دهید رهبر خود را مورد نقد و انتقاد قرار دهید من نیز رهبر چهارده 


قرن پیش مسلمین را مورد نقد و ارزیابی قرار می دهم .از دید من ریختن خونی حتی به دستور خدا نا صواب و 


نا ثواب است . آیا اسطوره های مذهبی ما از این قاعده مستثنی هستند ؟ الگو هایی که هیچ تعلقات فرهنگی


 با من ایرانی ندارد و ما آنها را به مقام اسطوره ایی رساندیم . چنان چه شما ها خود سید علی را به مقام 


ولایت رساندید و این است دور باطل .


استبداد در استبداد در این خانه رخنه کرده . ملاحظه می کنید همین شک و 


تردیدها بود انسان زمان رنسانس را از هر قید و بندی رها کرد و پایه عصر طلایی و روشن گری شکل گرفت. ما 


در این سه ده و اندی کم نشنیدیم از چنین اسطوره های مذهبی از غلو سازی و احادیث مختلف گرفته تا 


داستانهایی غیر متعقل پس گوش نسل ما و جدید از این سفسطه ها مملو است و باعث دوری و تحلیل 


فرهنگ اصیل ایرانی شد. آیا نقش کوروش و داریوش در فرهنگ و جامعه انسانی مبرز و ثبت شده است یا 


کسانی چون امام علی یا سید علی؟ استاد من دست برداریم از این فرهنگ اسطوره ایی که جزء استبداد 


ارمغانی به بار نخواهد آورد.آزادی مردم در زندگی خصوصی شان است نه حفظ و داشتن فرهنگ عرب.بدون


 شک عمل و فعل ما عمل دیگران را موجب می شود چنانچه اشتباه پدران ما و شما باعث شد تا ایرانی سیاه 


تحویل آیندگان داده شود . دور سیاهی ها نچرخیم و خیمه نزنیم . 


روح انسان دارای دو عنصر اساسی فعال است : یکی شناختن و دیگری خواستن است و هردو مکمل یکدگر


 هستند. بنابر این القاء و ترویج دادن الگو هایی که در طول چهارده قرن در فرهنگ ایرانی کار ساز نبوده ما را 


به دموکراسی و آزادی نمی رساند.


 در طول سه ده و اندی رعایت و احترام به چنین الگو هایی به عنوان فخر و تقدس گرایی گرائید و موجب


تکثیر فساد و ارتشاء شد در جامعه و دکانداران مذهبی زیر چتر این اسطوره ها و الگو های غلط پنهان شدند.


البته منکر نقش مثبت نامه نگاری و اظهار کردن ضعف ها و نکات کلیدی نیستم .ادبیات شما چهره رژیم را 


متلاشی کرد.


پارسا جعفری 


لوس آنجلس















 

نامه ای از یک سکولار به خدا (( خود آ))

  • نامه ای از یک سکولار به خدا (( خود آ)) 
  • قسمت اول

  • سلام خدا -امیدوارم که حالت خوب باشد - خیلی وقت است که  خبری از تو ندارم.-  ازبچه های محل و قوم و خویش هم سراغت را گرفتم ولی افسوس خبری نبافتم.
  • رفیق فکر کنم هزار و چهارصد و اندی سال است هیچ نشانی از خودت بر جا نگذاشته ای -نه رسولی -نه آیتی - نه فرشته ای و نه حتی مور و ملخی هم نفرستادی تا قومی را سرنگون سازی و یا پرندگان سنگ پران خود را نازل کنی -چندی است که عجب به یادت افتاده ام در واقع نگران حال و احوالت هستم که مبادا خودکشی کرده ای از دست آفریدهای خود - نگران شدم که مبادا دست از خدایی برداشته ایی و یا تسلیم مخلوقات خود شده ایی ؟ منظورم همین انسان دو پایی است که خود آفریدی و به همه مقربین خود و فرشتگانت فرمان سجود آنرا دادی- چندی پیش یکی از همین دیوانه ها شایعه پراکنی کرد که تو مرده ایی! شانس آورد که آخر عمری مجنون شده بود و کسی حرفها یش را خیلی جدی نگرفتند ..! در غیر این صورت بچه های حزب الهی با کارد سلاخی اش می کردند. بار الها چرا مخفی شدی حالا؟! بی خبری از تو باعث هرج و مرج و پریشانی روحی و روانی در سطح زمین شده ! آخه تو که خود واقف و دانا و حکیم و عادل هستی ! .
  • خیلی نگرانت هستم حداقل یکی را بفرست تا با ما بیعت کند. شاید خبرها سانسور و یا فیلتر شده  وبه سمع بارگاه اقدس همایونی نمی رسد؟! جانشینان تو روی زمین هر کردار ناصوابی را ثواب و هر عمل قبحی را به ذکر نام تو انجام می دهند. به جان خودت سوگند اگر تا چند وقت دیگر از خود نشانی و یا خبری ندهی و چنان نامعلوم بمانی بشریت با مشکلات جدیدی روبرو خواهد شد! بین خودمان باشد! شک و دو ددلی در سطح زمین روز به روز رواج پیدا می کند! حتی دین داران و ((تو)) پرستان هم به تدریج تورا فراموش می کنند و برمی گردند به زمانی که نه خدایی در کار بود و نه دکان دارانی که تو را در معرض فروش و نمایش گذارند و پول و منصب کسب کنند در این راه.بدون شک ((ما )) دوباره به دنبال شرک پرستی و توتم پردازی خواهیم پرداخت.و یا شاید خدایی مدرن تر از تو بسازیم! و یا چه بسی تنها به روح و روان خود و به بازوی نیرومند خویش تکیه کنند و انسان خدایی را جانشین (( بنده )) خدایی و تو رابندگی بنمایند. باور کن شب و روز از نگرانی تو خواب ندارم! من فوزول نیستم و زیر آب کسی را هم نمی زنم و لی گستاخی تا جایی پیش رفته که کلیه اعمال ناپسند را به تو و اهل بیتت نسبت می دهند. حتی تجاوز به نوامیس را باذکر منتخبین تو و یاد تو انجام می دهند. باور کن که راست می گویم! خبردار که شدی؟! منطقه ای در گوشه ای از قلمروا ت به نام ایران است که قبل از اینکه تو را بشناسند [خود آ ) دوست بودند. و آخرین قومی بودند که توسط یکی از خلافای تو به زور شمشیر و تهدید  آنها تو را پذیرفتند . یا الله آخه این چه رسمی است همان قوم عرب را به یاد داری که در خانه فعلی تو ( کعبه ) که قبلا" نمایش گاهی از بت ها وجود داشت و در این را ه پول های هنگفتی نصیبشان می شد حالا به جای لات و منات و عزی -حجر الاسود پول ساز شده .
  • خدایا خیلی شاکی ام ازت. چرا از زمین به آسمان نقل و مکان کردی؟! بدون شک رفتی تا مصون از فنا و مرگ باشی؟! اگر پیامبران سامی این همه صفات پر طمطراقی چون رحمان و رحیم و عادل به تو نسبت نمی دادند و تو را از طاقچه های خانه مان به عرش و ملکوت سوق نمی دادند چه بسا امروز نه بساط شیاطی به را ه بود و نه منبع درآمدی درراه تو ...و نه اینکه به نام تو خونها ریخته شود به اسم ثواب و کسب قربی تو...خود قضاوت کن ؟ارج تو بر روی ایوان و اتاق هایی که مملو از پاکی وخلوص که همراه رنگ های ملون بود زیبنده ی تو بود!؟ یا گمنامی و بی هوییتی و کشتار و تجاوز هایی که به نام تو شکل می گیرد . سکوت تو جلوگاه مرگ توست ؟ تردیدی نیست عدم وجود کسانی چون ربا و خاخام و کشیش و آخوند عزت و ارج تو مبرا تر بود نبود چنین دلالان و واسطه گران ارتباط من و تو ملموس تر و عاشقانه تر بود !!! صفات هایی چون رحمان و کریم  تو به سخره گرفته شد توسط دلالان دین. تو که هرازگاهی یکی از بندگان خود را به پیغمبری مبعوث میکردی چه شد که دست از کار کشیدی ؟ آیا کار عبث و بیهوده ای بود ؟ اگر چنین است پس چرا مطرح نمی کنی مگر ما نامحرم هستیم ؟ مگر ما از رگ گردن به تو نزدیک تر نیستیم؟  چرا در این برهه حساس زمانی فرشته ایی و یا ماموری به زمین نمی فرستی؟ تا ما مشکلات خود را با او عنوان کنیم. خدایا کفر نمی گویم! اگر آن صفات پرطمطراقی را که پیامبرانت به تو نسبت دادند را بپذیرم پس تو دانسته ما را خلق کردی و آنچه را که برای ما پیش آید تو دخیل هستی و نقش داری! وقتی قصه آفرینش را که تو سروده بودی خواندم نه از سر بی عقیدتی و نا باوری بلکه از سر دلسوزی و ترحم به حال خود و همنوعانم به این فکر افتادم که مبادا خدعه ای در کار باشد اصلا شاید کار  موساد و سیا و یا انگلیس ها باشد که از نا آگاهی و ساده لوحی پدران و مادران ما سوء استفاده کرده باشند و سرمان را کلاه گذاشته اند! بار الها خیلی نگرانت هستم! در طول این چند هزار ساله ایی که به عرش بردنت خیلی تنزل کرده ایی نسبت به آن روزهایی که تو درون خانه های ما بودی!  با هرجنگی که بین مخلوق تو شکل میگرفت تو بر افراشته بر دکل ها بودی و شکست هر قبیله ای به منزله  شکست خدای آن قوم بود. و قوم مغلوب خدای غالب را به آغوش گرم پذیرا می شد. به یاد داری آن روزهایی را که با ظرافت و کنده کاری شده روی طاقچه خانه ی ما قرار داشتی و پدران و مادرانمان در آرام ترین جایگاه فرار می دادند تو را ! نه نیازی به دلالان دین بود و نه حائلی بین من و تو ! تو واقعا" از رگ گردن به من نزدیک تر بودی! گاهی سخنانی به تو نسبت میدهند که به عقلت شک می کنم. یکی از همان پیامبران سامی توبه نام یعقوب با تو چند شبانه روز کشتی می گیرد و تا مرز شکست تو پیش می رود اگر تو به نام خود او را سوگند نداده بودی رسوایی تو زبانزد عام و خاص بود.  یهوه جان- واقعا" هزاران سال است که در بالای عرش خود نشسته ای و در پیچ و تاپ خود پیروان و قوم برتر خود را مراقبت و نظاره گر هستی که مبادا روز شنبه چراغ خانه هایشان را با دست خود روشن کنند؟ و از دستان خود برای روشن و خاموش کردن کلیدی استفاده نکنند. تو را به یکتایی پذیرفتیم - خود را صاحب پسر قلمداد کردی و آن پسر را هم نه ماه و نه ساعت و نه دقیقه و نه ثانیه در رحم بانویی نکهداردی تا متولد شود. یا الله  در شهری به نام مدینه به نام تو صدقه از قوم خود طلب کرده اند و تا جایی پیش رفت که از قول تو دو تن از قوم و خویشان خودش به نام ابی لهب و همسرش را نفرین کرده .
  • خدایا از خودت خبری بده شک ندارم که تو هنوز نفس می کشی تا زمانی که مخلوقان تو و دلالان تو به نام تو واسطه گری می کنند تو هم حیات داری! اگر مرده بودی از فرشتگان در گاهت گرفته تا مقربین تو تا جن و پری تا برسیم به همین آخوند ها و حجت الاسلام ها و ثقه الاسلام ها و قاریان و همینطور پاپ و کاردینال و کشیشان و خاخام ها و موبدان روحانی به گوش ما می رساندند - چنین خبر داغی محال است گم شود  .آنها به دنبال فرصتی هستند  تا بلکه خودی نشان بدهند و مردم را به بهانه عزاداری و سوگواری برای رحلت خداوندگار مرحوم و مغفور به خیابان ها بکشند. البته دلالان تو روزی هزاران بار تو را می کشند و زنده میکنند .
  • بارالها هبوط را بر اختیار ما گذاشتی زیرا که پدرم ( آدم )وسوسه مادرم ( حوا ) شد و نافرمانی آن دو را بخشیدی زیرا که آنها از درخت معرفت و میوه ممنوعه استفاده کرده بودند. شاکی ام از تو آخه آخ خدا گناه پدر و مادرم چه ربطی به من داره !!!
  • راستی مگر شیطان از درگاه تو رانده و طرد نشده بود؟ چطور شد که سرو کله اش در بهشت و نزد مادر و پدرم درآمد و به وسوسه آن دو پرداخت .مگر تو دانای کل نیستی ؟ چطور پیش بینی نکردی عمل شیطان را؟ 
  • یا الله به یاد دارم که پدرم در دفترچه خاطراتش چنین نوشته بود : قبل از اینکه ما از میوه ( درخت ممنوعه و به روایاتی سیب) را تناول کنیم به خوبی و خوشی در باغ عدن و بهشت ایزدی همه روزه به عیش و نوش مشغول بودیم تا جایی که نه تنوعی و نه هیجانی در کار بود - روز مره گی و تکرار زندگی یکنواخت هردوی ما را ( آدم و حوا ) به کسالت و دلمردگی رسانده بود یکی از همان روزها با وسوسه حوا از فرمان حق تعالی سرپیچی نمودیم و هنگامی که خداوند ما را احظار کرد برای اولین بار معنی شرم را ما تجربه کردیم و به احترام او با یک برگ انجیر شرمگاه یی خود را پوشاندیم .همین شرم ما باعث رسوایی ما و برملا شدن تمرد ما شد. و آنگاه خداوند دریافت که ما نیز چون او بر خلاف گذشته دارای معرفت و شناخت شده ایم ! خداوند ما را مورد عناب و توبیخ قرارداد و از ما پرسید که چه کسی به شما این معرفت را آموخت و چشمان شما و خرد تان شرم را تشخیص داد. به سادگی پاسخ دادیم - ابلیس و خداوند فرمود شما دیگر به من احتیاج ندارید و به زمین بازگردید! پدرم در دفترچه خاطراتش تائید کرده که اوایل هبوط و رانده شدن از بهشت مدتی سرگردان و حیران در زمین شراط خیلی سختی را سپری کردند ولی پس از مدتی آن ها توانسته بودند از معرفتی که کسب کرده بودند نیازهای خود را بدست آورند.و مبنی بر اظهارات پدرم: اگر ابلیس ما را با معرفت آشنا نکرده بود ما هنوز در حالت کودکی و نادانی در بهشت و رضوان محبوس بودیم.  پدرم بارها تاکید کرده بود که عطای عمر ابدی را به لقای دانایی توام با خرد بخشیده است. 
  • خدایا یکی از همان فرزندان خلف تو درتقدیس گستاخانه پدرم چنین گفته است: 
  • پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت           نا خلف باشم اگر من به جویی نفروشم. 


  •