۱۳۹۱ شهریور ۱۱, شنبه

نامه ای از یک سکولار به جناب نوری زاد

نامه ای از یک سکولار به جناب نوری زاد 
مقد مه :


هیچ رخدادی در زندگی دل انگیز تر و جذاب تراز سیر و سیاحت به قله حکمت و معرفت نیست . شناخت حقیقت و معلوم کردن 


مجهولات بشری مزید بر شعف و انگیزه حیات و زندگی است.


پرواز در عوالم خیال و خرافات مذهبی و اسطوره ای نتایج رقت باری به ارمغان خواهد آورد. در این سیر و سیاحت که در پیش 


داریم باید تصمیمی اتخاذ کنیم که در حوزه اندیشه و منطق زمانی و مکانی تطبیق فعلی به همراه داشته باشد.


جای هیچ تردیدی نیست که یکی از دلایل عمده عقب افتادگی فرهنگی ما ناشی از برداشت غلط روشن فکران و اندیشمندان و 


حکمای ایران بوده .کوشش های معنوی غرب به دور یک مسئله تاکید و متمرکز شده و آن یافتن و برملا کردن حقیقت بوده 


است .


سیاست فن علم تاریخ است و مفاهیم آن مفاهیمی منفرد می باشد لذا منطق تفکر تاریخی و اسطوره ای مذهبی موقعی امکان 


دارد که این شناخت دیگر موضوع مورد منازعه بین طرفداران و یا مخالفین یک ارزش نباشد.




درود بی پان به دوست و استاد گرامی ام آقای محمد نوری زاد :

بیست و دومین نامه جنجالی شما به رهبر ایران مبتنی بر مصاحبه ای که ایشان  ( در تاریخ ۱۲ام آبان سال ۸۰ در دیدار 


جوانان استان اصفهان ) برای چندمین بار مورد بازخوانی قرار دادم . لازم به ذکر است که چند نکته را از دید یک  


ایرانی سکولار اظهار نمایم . 


1- بطوری کلی اگر در جامعه ای نسبت به ارزش های موجود تردید و تنفری بوجود آید و ارزش های نوین و 


قابل ارزشمندی را جایگزین نشود بی شک حرکت ارتجاعی و واپس گرایی همراه با کهنگی شکل خواهد


 گرفت و به مرورر جزو فرهنگ و هنجار های اجتماعی می شود.


2-ارزش های آزادی و دموکراسی تنها در جوامعی شکل می گیرد که خردگرایی و ارزش های انسانی نهادینه

شود.


3-کتمان حقایق و استناد به اسطوره های مذهبی ارزش های دموکراسی و سکولاریسم را کهنه و پوسیده 


می کند.


رابطه ملت با رهبر رابطه برده و صاحب نیست . زیرا که یک قانون نیست -بلکه جلوه ی یک دیالکتیک است: 


یعنی هرچه بیشتر حقوق انسانی و اجتماعی خود را از دست داده شود صاحبش - رهبرش - امامش و ...به 


همان میزان وابسته تر می گردد و در این وابستگی نیز انسانیت خود را گم می کند و آزادی اش و حرمتش زیر


 لوای جهل به یغما می رود.


4-در طول این سه ده و اندی به ناصواب جامعه بسوی مطلق ها و متافزیک هدایت شد و جامعه مزین به


 فساد و فحشائ و ارتشائ رهنمود شد.


5- ارزش یک باور ( مذهبی ) وابسته به تعداد افرادی که به آن گرایش دارند خود خیال پوچ و واهی است.


6-انتقاد وسیله ای است برای رسیدن به حقیقت و جامعه ای که تردید را مجاز نداند بسوی انجماد فرهنگی و 


به اضمحلال سوق داده می شود.


7-اگر پدران ما - روشن فکران ما و شما ها در سال های اولیه انقلاب به گفته های رهبر انقلاب شک و تردید 


می کردید و او را از زمین به ماه ارجاع نمی دادید و قدسی اش نمی کردید شاید امروز بیست و اندی نامه 


ضروری نبود.


8-شناخت هر اشتباهی خود یک دانایی است و دانایی شرط تصمیم گیری درست است.


9-عقب افتادگی فرهنگی ما در این صد سال ناشی از بی خردی و عدم صحیح بکارگیری از توانایی های


 اجتماعی و خلق شعور اجتماعی بود. فهم یک توانایی است و خردگرایی یک تمرین است . و آن جایی که 


اندیشیدن موقوف می شود پلیدی و سیاهی رخ می دهد و آنگاه فهم را به کنیزی می گیرد.


10-هر تمدنی آئینه تمام نمای خرد جمعی جامعه می باشد.لذا تمدن به حقیقت نیاز دارد و اگر این نیاز از درون 


و بطن جامعه به بیرون کشیده نشود به مرگ توانایی ها ختم خواهد شد. این توانایی های ملی و تمدن ساز به


 شهروندان اجازه میدهد برای اندام خود اعضای جدید بسازد و این اعضا ء را هرگاه که خواست به بدن خویش


 متصل سازد و یا آنرا تغییر دهد.


جناب آقای نوری زاد


با سپاس و قدر دانی از جسارت و شهامتی که در این ره بذل کردید . دوست عزیز و فرهیخته ام - محتوای 


نامه های شما مرا به یاد نهج البلاغه می اندازد لذا اندیشه مذهبی شما معین و مشخص است. جای بسی 


تعجب است شما در دور تسلسل تاریخی به سوی ناکجا آبادی دیگر پیش می تازید. 


استاد ارجمندم هومانیسم و انسان مداری در این عصر تمرین فکری برای اندیشیدن است . انسان حقیقت


 علمی را میجوید و تسخیر می کند ولی از تسخیر به مالکیت آن نمی انجامد- حقیقت علمی مال من نیست 


-حقیقت علمی حق است - طبیعت است- غیر وابسته به وجود من است .در حالی که حقیقت دینی را نمی


 توان تسخیر کرد زیرا که آن بر من وارد می شود - من صاحب او هستم .شما در مکتوبات خود مبنی بر


 استناد ها و گواهی ادله خود برای اثبات قضیه خود از صغرا و کبرای نا صحیح بسنده کردید. 


استاد گرامی آیا فکر نمی کنید که استناد به الگو ها و اسطوره های مذهبی که در طول چند صد سال به


 ناصواب و غلط در جامعه رخنه کرده می توان بار دیگر جامعه را دچار سردرگمی و به انحراف به کشاند؟!


چنین الگو هایی استبداد فرهنگی و سیاسی را طولانی تر می کند! آیا شما به تاریخ مراجعه کرده اید ؟ که 


چنین اسطوره هایی چه خونهایی در راه ایده و عقیده خود بر زمین جاری ساختند؟! همانطور که سید علی به 


نام دین و خدا انجام می دهد.

آیا بهتر نیست حال که چنین پیکار و جنبشی در سطح جامعه شیوع پیدا کرده به همراه روشن گری و خرد


 ورزی باشد ؟ جامعه ایرانی در جستجوی حقیقت است زیرا در تحقق و جستجویی حقیقت است که شوق


 تغییر زایده میشود لذا خواهشمندم بار دیگر جامعه را با چنین الگو هایی به بیراه نکشانیم . استناد بر چنین 


الگوهایی که نه ایرانی است و نه حدوث زمانی را تعریف می کند باعث جذب موقت بخشی از جامعه می شود 


 بدون توجه به ایقان درونی آنهاست .و دور تسلسل استبداد به فرم و شکلی دیگر در جامعه هویدا می شود


 امروز همانطور که شما بر خود حق می دهید رهبر خود را مورد نقد و انتقاد قرار دهید من نیز رهبر چهارده 


قرن پیش مسلمین را مورد نقد و ارزیابی قرار می دهم .از دید من ریختن خونی حتی به دستور خدا نا صواب و 


نا ثواب است . آیا اسطوره های مذهبی ما از این قاعده مستثنی هستند ؟ الگو هایی که هیچ تعلقات فرهنگی


 با من ایرانی ندارد و ما آنها را به مقام اسطوره ایی رساندیم . چنان چه شما ها خود سید علی را به مقام 


ولایت رساندید و این است دور باطل .


استبداد در استبداد در این خانه رخنه کرده . ملاحظه می کنید همین شک و 


تردیدها بود انسان زمان رنسانس را از هر قید و بندی رها کرد و پایه عصر طلایی و روشن گری شکل گرفت. ما 


در این سه ده و اندی کم نشنیدیم از چنین اسطوره های مذهبی از غلو سازی و احادیث مختلف گرفته تا 


داستانهایی غیر متعقل پس گوش نسل ما و جدید از این سفسطه ها مملو است و باعث دوری و تحلیل 


فرهنگ اصیل ایرانی شد. آیا نقش کوروش و داریوش در فرهنگ و جامعه انسانی مبرز و ثبت شده است یا 


کسانی چون امام علی یا سید علی؟ استاد من دست برداریم از این فرهنگ اسطوره ایی که جزء استبداد 


ارمغانی به بار نخواهد آورد.آزادی مردم در زندگی خصوصی شان است نه حفظ و داشتن فرهنگ عرب.بدون


 شک عمل و فعل ما عمل دیگران را موجب می شود چنانچه اشتباه پدران ما و شما باعث شد تا ایرانی سیاه 


تحویل آیندگان داده شود . دور سیاهی ها نچرخیم و خیمه نزنیم . 


روح انسان دارای دو عنصر اساسی فعال است : یکی شناختن و دیگری خواستن است و هردو مکمل یکدگر


 هستند. بنابر این القاء و ترویج دادن الگو هایی که در طول چهارده قرن در فرهنگ ایرانی کار ساز نبوده ما را 


به دموکراسی و آزادی نمی رساند.


 در طول سه ده و اندی رعایت و احترام به چنین الگو هایی به عنوان فخر و تقدس گرایی گرائید و موجب


تکثیر فساد و ارتشاء شد در جامعه و دکانداران مذهبی زیر چتر این اسطوره ها و الگو های غلط پنهان شدند.


البته منکر نقش مثبت نامه نگاری و اظهار کردن ضعف ها و نکات کلیدی نیستم .ادبیات شما چهره رژیم را 


متلاشی کرد.


پارسا جعفری 


لوس آنجلس















 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر